مترادف و متضاد

<hr> مترادف ناهنجار : ناجور، ناسازگار، نامتناسب، ناهماهنگ، غیرعادی، درشت، زمخت، شنیع <hr> متضاد ناهنجار : بهنجار

مترادف ناهنجار : ناجور، ناسازگار، نامتناسب، ناهماهنگ، غیرعادی، درشت، زمخت، شنیع متضاد ناهنجار : بهنجار

ناهنجار

<hr> مترادف ناهنجاری : بی قاعدگی، ناهماهنگی، خشونت، نافرهیختگی <hr> متضاد ناهنجاری : هماهنگی

مترادف ناهنجاری : بی قاعدگی، ناهماهنگی، خشونت، نافرهیختگی متضاد ناهنجاری : هماهنگی

ناهنجاری

ناهوازی

ناهویدا

<hr> مترادف ناهید : زهره، ناهد

مترادف ناهید : زهره، ناهد

ناهید

<hr> مترادف ناو : اژدرافکن، رزمناو، کشتی جنگی، سفینه، غراب، کشتی، آبراهه، جو، ممر آب، نهر، ناودان، شیاره، وادی، ناوه، تلوتلو

مترادف ناو : اژدرافکن، رزمناو، کشتی جنگی، سفینه، غراب، کشتی، آبراهه، جو، ممر آب، نهر، ناودان، شیاره، وادی، ناوه، تلوتلو

ناو

ناو اموز

ناو جنگی

ناو هواپیمابر

ناو کوچک توپدار

ناوابسته

ناوابسته کردن

<hr> مترادف ناوارد : بیجا، پرت، مبتدی، ناشی، بی اطلاع، ناآگاه <hr> متضاد ناوارد : بلد، وارد <hr> برابر پارسی : کارندان، ناآگاه

مترادف ناوارد : بیجا، پرت، مبتدی، ناشی، بی اطلاع، ناآگاه متضاد ناوارد : بلد، وارد برابر پارسی : کارندان، ناآگاه

ناوارد

<hr> مترادف ناوبان : جاشو، کشتیبان، ملاح، ملوان، ناخدا، ناوخدا، ناوران

مترادف ناوبان : جاشو، کشتیبان، ملاح، ملوان، ناخدا، ناوخدا، ناوران

ناوبان

ناوبان دوم

ناوبان یکم

ناوبانی

<hr> مترادف ناودان : آب ریز، میزاب، جوی، نهر

مترادف ناودان : آب ریز، میزاب، جوی، نهر

ناودان

ناودان یا مجرای سرازیر

ناودیس

<hr> مترادف ناورد : آرزم، آورد، جنگ، رزم، ستیز، نبرد، جولانگاه، رزمگاه، عرصه، میدان، جولان

مترادف ناورد : آرزم، آورد، جنگ، رزم، ستیز، نبرد، جولانگاه، رزمگاه، عرصه، میدان، جولان

ناورد

ناوشکن

ناوه

ناوچه اژدر افکن

<hr> مترادف ناوک : پیکان، تیر، خدنگ

مترادف ناوک : پیکان، تیر، خدنگ

ناوک

ناوگان

ناوگان بازرگانی

ناوگان تجارتی

ناوگان کوچک

ناوی

ناویز

ناویژه کار

<hr> مترادف ناپارسا : بدنفس، بدنهاد، بی تقوا، فاجر، فاسق، منافق، ناپرهیزکار، نامتدین <hr> متضاد ناپارسا : پارسا

مترادف ناپارسا : بدنفس، بدنهاد، بی تقوا، فاجر، فاسق، منافق، ناپرهیزکار، نامتدین متضاد ناپارسا : پارسا

ناپارسا

<hr> مترادف ناپارسایی : بی تقوایی، فسق، ناپرهیزگاری، ناخداترس <hr> متضاد ناپارسایی : پارسایی

مترادف ناپارسایی : بی تقوایی، فسق، ناپرهیزگاری، ناخداترس متضاد ناپارسایی : پارسایی

ناپارسایی

<hr> مترادف ناپالوده : ناخالص، ناسره <hr> متضاد ناپالوده : ناب

مترادف ناپالوده : ناخالص، ناسره متضاد ناپالوده : ناب

ناپالوده

<hr> مترادف ناپاک : بی عصمت، بی عفت، زناکار، شهوی، نانجیب، آلوده، پلشت، پلید، چرکین، کثیف، متنجس، ملوث، بی نماز، جنب، محتلم، نجس، حرام <hr> متضاد ناپاک : پاک طاهر، طیب، منزه، مهذب، نظیف، نمازی

مترادف ناپاک : بی عصمت، بی عفت، زناکار، شهوی، نانجیب، آلوده، پلشت، پلید، چرکین، کثیف، متنجس، ملوث، بی نماز، جنب، محتلم، نجس، حرام متضاد ناپاک : پاک طاهر، طیب، منزه، مهذب، نظیف، نمازی

ناپاک

ناپاک ساختن

ناپاک کردن

<hr> مترادف ناپاکی : بی عفتی، پلیدی، فجور، فسق، نانجیبی، آلودگی، غش، چرکینی، دناست، احتلام، جنابت <hr> متضاد ناپاکی : پاکی

مترادف ناپاکی : بی عفتی، پلیدی، فجور، فسق، نانجیبی، آلودگی، غش، چرکینی، دناست، احتلام، جنابت متضاد ناپاکی : پاکی

ناپاکی

ناپایا

<hr> مترادف ناپایدار : بی ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر، مذبذب، هرهری مسلک <hr> متضاد ناپایدار : پایدار

مترادف ناپایدار : بی ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر، مذبذب، هرهری مسلک متضاد ناپایدار : پایدار

ناپایدار

ناپایدار در عشق

ناپایداری

ناپایداری زندگی

<hr> مترادف ناپخته : خام، نامطبوخ، بی تجربه، ناشی، کال، نارس <hr> متضاد ناپخته : پخته، رسیده

مترادف ناپخته : خام، نامطبوخ، بی تجربه، ناشی، کال، نارس متضاد ناپخته : پخته، رسیده

ناپخته

<hr> مترادف ناپختگی : بی تجربگی، خامی، ناشیگری <hr> متضاد ناپختگی : پختگی

مترادف ناپختگی : بی تجربگی، خامی، ناشیگری متضاد ناپختگی : پختگی

ناپختگی

<hr> مترادف ناپدرام : افسرده، اندوهگین، بدرام، غمگین، ناپایدار، بدقدم، بدیمن، شوم، ناخجسته، بی نظم، نامرتب، ناصاف، ناهموار <hr> متضاد ناپدرام : پدرام

مترادف ناپدرام : افسرده، اندوهگین، بدرام، غمگین، ناپایدار، بدقدم، بدیمن، شوم، ناخجسته، بی نظم، نامرتب، ناصاف، ناهموار متضاد ناپدرام : پدرام

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد