نگرشگری

نگرشگری کردن

نگره

<hr> مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

مترادف نگریستن : تماشا کردن، دیدن، مشاهده کردن، نظاره کردن، نظر کردن، نگاه کردن

نگریستن

نگشودنی

نگفتن

نگفتنی

<hr> مترادف نگهبان : پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون، پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده، دیده بان، دیده ور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان، پشتیبان، حامی، طرفدار، دربان، سرایدار

مترادف نگهبان : پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون، پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده، دیده بان، دیده ور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان، پشتیبان، حامی، طرفدار، دربان، سرایدار

نگهبان

نگهبان اسلحه

نگهبان برج لندن

نگهبان بودن

نگهبان دروازهیا قصر

نگهبان دژ سلطنتی

نگهبان و محافظ زن در زندان

نگهبان کلیسا

نگهبان یا ملازم خانم های جوان

نگهبانان هانری هفتم

<hr> مترادف نگهبانی : پاسبانی، پاسداری دیده بانی، حراست، حمایت، محارست، محافظت، مراقبت، مواظبت

مترادف نگهبانی : پاسبانی، پاسداری دیده بانی، حراست، حمایت، محارست، محافظت، مراقبت، مواظبت

نگهبانی

نگهبانی دادن

نگهبانی کردن

نگهدار

نگهدار یا حافظ

نگهدارنده

نگهدارنده بانک در قمار

<hr> مترادف نگهداری : حفاظت، حفظ، صیانت، پاسداری، حراست، محارست، محافظت، وقایت، توجه، مراقبت، مواظبت، بازداری، ضبط، کف، پرستاری، سرپرستی

مترادف نگهداری : حفاظت، حفظ، صیانت، پاسداری، حراست، محارست، محافظت، وقایت، توجه، مراقبت، مواظبت، بازداری، ضبط، کف، پرستاری، سرپرستی

نگهداری

نگهداری و دفاع کردن از

نگهداری کردن

نگهداری کردن از

نگهداشت

نگهداشت پذیر

نگهداشتن

<hr> مترادف نگون : سرازیر، سرنگون، نگونسار، وارو، واژگون، برگشته، خم، خمیده <hr> متضاد نگون : راست، شق

مترادف نگون : سرازیر، سرنگون، نگونسار، وارو، واژگون، برگشته، خم، خمیده متضاد نگون : راست، شق

نگون

<hr> مترادف نگون بخت : بداقبال، بدبخت، شوربخت، فلکزده <hr> متضاد نگون بخت : خوش اقبال، خوشبخت

مترادف نگون بخت : بداقبال، بدبخت، شوربخت، فلکزده متضاد نگون بخت : خوش اقبال، خوشبخت

نگون بخت

<hr> مترادف نگون بختی : بداقبالی، بدبختی، شقاوت، شوربختی <hr> متضاد نگون بختی : خوشبختی

مترادف نگون بختی : بداقبالی، بدبختی، شقاوت، شوربختی متضاد نگون بختی : خوشبختی

نگون بختی

نگونبخت

نگونبختی

<hr> مترادف نگونسار : سرنگون، معکوس، نگون، نگونسر، وارو، واژگون، کج، کژ، معوج <hr> متضاد نگونسار : راست

مترادف نگونسار : سرنگون، معکوس، نگون، نگونسر، وارو، واژگون، کج، کژ، معوج متضاد نگونسار : راست

نگونسار

<hr> مترادف نگونسر : سرنگون، نگونسار، واژگون

مترادف نگونسر : سرنگون، نگونسار، واژگون

نگونسر

<hr> مترادف نگین : خاتم، مهر، انگشتری

مترادف نگین : خاتم، مهر، انگشتری

نگین

نگین تکی

نگین دان

<hr> مترادف نی : شهنا، قلم، کبر، خیر، نه

مترادف نی : شهنا، قلم، کبر، خیر، نه

نی

نی بوریا

نی زدن

<hr> مترادف نی زن : زامر، زمار، نای زن، نای نواز، نایی، نی نواز

مترادف نی زن : زامر، زمار، نای زن، نای نواز، نایی، نی نواز

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد