چوب مداد

چوب میزانه

چوب نوک تیز

چوب و فلک

چوب پا

چوب پاسبان

چوب پرچم

چوب پرچین

چوب پنبه

چوب پنبه ای

چوب پنبه بشکه

چوب پنبه بطری را بر داشتن

چوب پنبه گذاشتن

چوب پوسیده

چوب ژرفاسنج

چوب کاج

<hr> مترادف چوب کاری : شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

مترادف چوب کاری : شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

چوب کاری

چوب کبریت

چوب گردو

چوب گردوی امریکایی

چوب گمانه

چوب یا میله اهرم پارو

چوببست

چوبتراشی

<hr> مترادف چوبدار : گله دار، گوسفنددار، گوسفندفروش، قپاندار، حارس، محافظ، چماق دار

مترادف چوبدار : گله دار، گوسفنددار، گوسفندفروش، قپاندار، حارس، محافظ، چماق دار

چوبدار

چوبدار، چوبدار

چوبداری، چوبداری

چوبدست، چوبدست

<hr> مترادف چوبدستی : چماق، چوب دست، عصا، عمود

مترادف چوبدستی : چماق، چوب دست، عصا، عمود

چوبدستی

چوبدستی سر کلفت

چوبدستی، چوبدستی

چوبلباسی

<hr> مترادف چوبه : چوبدستی، چوبک، اشنان، خدنگ، تازیانه، زخمه

مترادف چوبه : چوبدستی، چوبک، اشنان، خدنگ، تازیانه، زخمه

چوبه

چوبه دار

<hr> مترادف چوبک : چوب کوچک، اشنان، چوبه

مترادف چوبک : چوب کوچک، اشنان، چوبه

چوبک

چوبکاری

<hr> مترادف چوبکاری کردن : شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

مترادف چوبکاری کردن : شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

چوبکاری کردن

چوبکاری، چوبکاری کردن

چوبی

چوبی شدن

<hr> مترادف چوبین : چوبی، چوبینک، چوبینه، سربندسرخ، دستمال سرخ، کاروانک پرنده

مترادف چوبین : چوبی، چوبینک، چوبینه، سربندسرخ، دستمال سرخ، کاروانک پرنده

چوبین

<hr> مترادف چول : خمیده، منحنی، آلت تناسلی، نره، بیابان، برهوت

مترادف چول : خمیده، منحنی، آلت تناسلی، نره، بیابان، برهوت

چول

چوله

<hr> مترادف چون : برای اینکه، چون که، زیرا، چونان، شبیه، مانند، مثل، وقتی، هنگامی، چسان، چطور، چگونه، چو ، اگر، تا، تااین که <hr> متضاد چون : چرا، برای چه

مترادف چون : برای اینکه، چون که، زیرا، چونان، شبیه، مانند، مثل، وقتی، هنگامی، چسان، چطور، چگونه، چو ، اگر، تا، تااین که متضاد چون : چرا، برای چه

چون

چون دانه های زنجیر

چون غوک یا قورباغه صدا کردن

<hr> مترادف چون و چرا : بحث، گفت وگو، اعتراض، علت، سبب، دلیل

مترادف چون و چرا : بحث، گفت وگو، اعتراض، علت، سبب، دلیل

واژه های حرف "چ" - مترادف و متضاد