فارسی به عربی

احساسات عمومی را برمی انگیزد

<hr> مترادف احساساتی : پراحساس، پرهیجان، حساس، رقیق القلب، سریع التاثر، عاطفی، هیجانزده

مترادف احساساتی : پراحساس، پرهیجان، حساس، رقیق القلب، سریع التاثر، عاطفی، هیجانزده

احساساتی

<hr> مترادف احسان : انعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوع پروری، نوع دوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی <hr> برابر پارسی : بخشش، مهرورزی، نکوکاری، نکویی، نیکی

مترادف احسان : انعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوع پروری، نوع دوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی برابر پارسی : بخشش، مهرورزی، نکوکاری، نکویی، نیکی

احسان

<hr> برابر پارسی : نیکو داشتن، نیکی کردن

برابر پارسی : نیکو داشتن، نیکی کردن

احسان کردن

<hr> مترادف احسنت : آفرین، اینت، زه، مرحبا <hr> برابر پارسی : آفرین، به به، زهی

مترادف احسنت : آفرین، اینت، زه، مرحبا برابر پارسی : آفرین، به به، زهی

احسنت

<hr> برابر پارسی : اندرونه

احشاء

احشاء خوراکی مرغ خانگی و غیره

احشاء خوراکی مرغ خانگی و غیره (ازقبیل دل و جگر)

<hr> مترادف احشام : رمه، گله، خدام، خدمتگزاران، نوکران <hr> برابر پارسی : چارپایان، ستوران

مترادف احشام : رمه، گله، خدام، خدمتگزاران، نوکران برابر پارسی : چارپایان، ستوران

احشام

احشام و اغنام

احشام واغنام

احصا کرد

احصاءی

احصاءیه

<hr> مترادف احضار : جلب، دعوت، طلبیدن، فراخوانی <hr> برابر پارسی : خواندن، فراخوان، فراخواندن، فراخوانی

مترادف احضار : جلب، دعوت، طلبیدن، فراخوانی برابر پارسی : خواندن، فراخوان، فراخواندن، فراخوانی

احضار

احضار بدادگاه

احضار به بازپرسی

احضار شخص ثالث

احضار قانونی کردن

احضار نمودن

احضار نمودن (بمحکمه)

<hr> برابر پارسی : فراخواند

احضار کرد

<hr> برابر پارسی : خواستن، خواندن، فرا خواستن، فراخواندن

برابر پارسی : خواستن، خواندن، فرا خواستن، فراخواندن

احضار کردن

احضارکردن

احقاق حق

احقاق کردن

<hr> مترادف احمق : ابله، الاغ، بی شعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانه وش، رعنا، زودباور، ساده لوح، کم خرد، کم عقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، نادان، ناقص عقل، نفهم <hr> متضاد احمق : دانا <hr> برابر پارسی : بیخرد، تهی مغز، ساده مرد، کودن، نادان

مترادف احمق : ابله، الاغ، بی شعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانه وش، رعنا، زودباور، ساده لوح، کم خرد، کم عقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، نادان، ناقص عقل، نفهم متضاد احمق : دانا برابر پارسی : بیخرد، تهی مغز، ساده مرد، کودن، نادان

احمق

<hr> مترادف احمقانه : ابلهانه، بی خردانه، سفاهت آمیز، سفیهانه، نابخردانه <hr> متضاد احمقانه : عاقلانه، عالمانه <hr> برابر پارسی : نابخردانه

مترادف احمقانه : ابلهانه، بی خردانه، سفاهت آمیز، سفیهانه، نابخردانه متضاد احمقانه : عاقلانه، عالمانه برابر پارسی : نابخردانه

احمقانه

احمقانه رفتار کردن

<hr> برابر پارسی : دستورها، فرمان ها

برابر پارسی : دستورها، فرمان ها

احکام

احکام (قوانین)

احکامی

<hr> مترادف احیا : زنده سازی، تهجد، شب زنده داری، مساهرت <hr> برابر پارسی : زندگان، زنده داری، زنده کردن، شب زنده داری، کاهش

مترادف احیا : زنده سازی، تهجد، شب زنده داری، مساهرت برابر پارسی : زندگان، زنده داری، زنده کردن، شب زنده داری، کاهش

احیا

<hr> برابر پارسی : زندگان، زنده داری، زنده کردن، شب زنده داری

برابر پارسی : زندگان، زنده داری، زنده کردن، شب زنده داری

احیاء

<hr> مترادف اخاذی : باج ستانی، باجگیری، تلکه، رشوه ستانی <hr> برابر پارسی : تلکه، زورگیری

مترادف اخاذی : باج ستانی، باجگیری، تلکه، رشوه ستانی برابر پارسی : تلکه، زورگیری

اخاذی

اخاذی کردن

<hr> مترادف اخبار : اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع، احادیث، داستان ها، روایات <hr> برابر پارسی : تازه ها، آگاهی ها، رسیده ها، رویدادها، پیام، پیامها

مترادف اخبار : اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع، احادیث، داستان ها، روایات برابر پارسی : تازه ها، آگاهی ها، رسیده ها، رویدادها، پیام، پیامها

اخبار

اخبار داخلی

اخبار رادیویی یا تلویزیونی

اخبار موثق

اخباررادیویی یا تلویزیونی

<hr> برابر پارسی : نوگو

اخباری

اختاپوس

اختاپوسی

<hr> مترادف اختتام : آخر، انتها، پایان، تمام، ختم، فرجام، نهایت، نهایت <hr> متضاد اختتام : آغاز، ابتدا <hr> برابر پارسی : پایان

مترادف اختتام : آخر، انتها، پایان، تمام، ختم، فرجام، نهایت، نهایت متضاد اختتام : آغاز، ابتدا برابر پارسی : پایان

اختتام

اختتامیه

<hr> مترادف اختراع : آفرینش، ابتکار، ابداع، نوآوری، دروغ پردازی، شایعه سازی <hr> برابر پارسی : نوآوری، نخست سازی، نوآفرینی، برساخته

مترادف اختراع : آفرینش، ابتکار، ابداع، نوآوری، دروغ پردازی، شایعه سازی برابر پارسی : نوآوری، نخست سازی، نوآفرینی، برساخته

واژه های حرف "ا" - فارسی به عربی