صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
بخت ازمایی
بخت برگشته
بختک
بختیار
بخدا
بخدا سپردیم
بخش
بخش قسمت
بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد
بخش کردن
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
بخشایش
بخشایشگر
بخشایندگی
بخشش
بخشش پذیر
بخشم اورنده
بخشنامه
بخشنامه کردن
بخشنده
بخشندگی
بخشودگی
بخشی
بخشی از عضله یا مغز
بخشی از غذا
بخشی از… را به خود اختصاص داد
بخشی از… را به خود اختصاص داد (به عهده گرفت)
بخشیدن
بخشیدن (به)
بخشیدن (گناه)
بخشیدنی
بخصوص
بخطر انداختن
بخل ورزیدن
بخو
بخواب زمستانی رفتن
بخواب زمستانی رفتن (گیاهان وجانوران)
بخوبی
بخود انحصار دادن
بخود بستن
بخود حرام کردن
بخود متوجه کردن
بخود هموار کردن
بخود هموارکردن
بخود پیچیدن
بخودایی
بخودپیچی
بخور خوشبو
بیشتر