صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
بدنهاد
بدنهادی
بدنی
بدنیا اوردن
بدنیااوردن
بده
بدهکار
بدهکار بودن
بدهکاربودن
بدهکاری
بدهی
بدهی پس افتاده
بدو زبان نوشته شده
بدور انداختن
بدور محور گشتن
بدور مدار معینی گشتن
بدور چیزی گشتن
بدوران انداختن
بدورانداختن
بدورمحور گشتن
بدوش کشیدن
بدون
بدون آمادگی قبلی خطابه ای ایراد کرد
بدون ابر
بدون اثاثیه
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
بدون احساس مسلولیت اخلا قی
بدون ارتفاع
بدون استخوان پشت
بدون اشکال
بدون اشکال بودن
بدون امادگی قبلی خطابه ای ایراد کرد
بدون ایمنی
بدون بهانه
بدون ترخیم
بدون ترقی
بدون تقسیم بندی
بدون توجه
بدون توقف
بدون جانبداری
بدون حق وارد شدن
بدون خود خواهی
بدون دندانه
بدون زنندگی
بدون ستون فقرات
بدون سرانجام و سراغاز
بدون سرب
بدون سرب (دربین حروف چاپ)
بیشتر