صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ع" - فارسی به عربی
عضو پیوسته
عضو پیوند شده
عضو کلیسای کاتولیک
عضو یا اندام قیفی شکل
عضوطبقه متوسط جامعه
عضوهیلت قانون گذاری یک شهر
عضوی
عضویت
عضویت دادن
عطا
عطار
عطارد
عطاری خواربار فروشی
عطر
عطر زده
عطر سنبل
عطر و بوی
عطسه
عطسه کردن
عطش
عطش دار
عطف به
عطف بیان
عطیه
عطیه الهی
عظمت
عظیم
عظیم الجثه
عظیم ترین
عفت
عفت وعصمت
عفریت
عفو
عفو عمومی
عفو عمومی کردن
عفو کردن
عفونت
عفونی
عفونی کردن
عفیف
عقاب
عقابی
عقاید نهیلیستی
عقب
عقب افتاده
عقب افتاده (از لحاظ هوش و رشد بدنی)
عقب افتادگی
عقب انداخت
بیشتر