ناگفتنی

ناگه اینده

<hr> مترادف ناگهان : بغتتاً، بناگاه، بی خبری، بی خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره

مترادف ناگهان : بغتتاً، بناگاه، بی خبری، بی خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره

ناگهان

ناگهان افتادن

ناگهان حرکت کردن

ناگهان داخل شدن

ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن

ناگهان کشیدن

<hr> مترادف ناگهانی : غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده <hr> متضاد ناگهانی : بیوسیده

مترادف ناگهانی : غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده متضاد ناگهانی : بیوسیده

ناگهانی

ناگهانی گفتن

<hr> مترادف ناگوار : دلخراش، فجیع، امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم، ناپسند، ناخوشایند، تلخ، منغص، دشوار، سخت، کریه <hr> متضاد ناگوار : گوارا

مترادف ناگوار : دلخراش، فجیع، امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم، ناپسند، ناخوشایند، تلخ، منغص، دشوار، سخت، کریه متضاد ناگوار : گوارا

ناگوار

ناگوار کردن

ناگواری

<hr> مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

نای

<hr> مترادف نایاب : شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت <hr> متضاد نایاب : فراوان

مترادف نایاب : شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت متضاد نایاب : فراوان

نایاب

نایابی

<hr> مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل <hr> برابر پارسی : جانشین، پیشکار

مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل برابر پارسی : جانشین، پیشکار

نایب

نایب مناب

نایلون

<hr> مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند <hr> برابر پارسی : رستنی

مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند برابر پارسی : رستنی

نبات

نباتی کردن

نبخشیدنی

<hr> مترادف نبرد : آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا <hr> متضاد نبرد : صلح

مترادف نبرد : آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا متضاد نبرد : صلح

نبرد

نبرد ناو

نبردناو

<hr> مترادف نبش : پیچ، سوق، سوک، کنج، گوشه، افشاسازی، گورشکافی، استخراج

مترادف نبش : پیچ، سوق، سوک، کنج، گوشه، افشاسازی، گورشکافی، استخراج

نبش

<hr> برابر پارسی : گورشکافی، گورگشایی

برابر پارسی : گورشکافی، گورگشایی

نبش قبر

نبش قبر کردن

نبش قبرکردن

نبش کردن

<hr> مترادف نبض : تپش، ضربان، جریان، سیر <hr> برابر پارسی : تپش

مترادف نبض : تپش، ضربان، جریان، سیر برابر پارسی : تپش

نبض

نبوت کردن

نبود اراده

نبودن

<hr> مترادف نبوغ : استعداد، دها، هوش <hr> برابر پارسی : هوشمندی، فرهوشی

مترادف نبوغ : استعداد، دها، هوش برابر پارسی : هوشمندی، فرهوشی

نبوغ

<hr> مترادف نبی : پیغمبر، رسول، فرستاده، مرسل، وخشور <hr> برابر پارسی : وخشور، پیامبر

مترادف نبی : پیغمبر، رسول، فرستاده، مرسل، وخشور برابر پارسی : وخشور، پیامبر

نبی

<hr> برابر پارسی : یادداشت

نت

<hr> برابر پارسی : سرانجام

نتیجتا

<hr> مترادف نتیجه : پاداش، عاقبت، عملکرد، اولاد، فرزندزاده، فرزند، مولود، نواده، ولد، بازده اثر، برآیند، حاصل، ماحصل، محصول، سرانجام، عقبه، بهره، ثمره، سود، فایده، میوه <hr> برابر پارسی : دستاورد، بازده، پی آمد، پیامد، برآیند، سرانجام، فرجام، هوده

مترادف نتیجه : پاداش، عاقبت، عملکرد، اولاد، فرزندزاده، فرزند، مولود، نواده، ولد، بازده اثر، برآیند، حاصل، ماحصل، محصول، سرانجام، عقبه، بهره، ثمره، سود، فایده، میوه برابر پارسی : دستاورد، بازده، پی آمد، پیامد، برآیند، سرانجام، فرجام، هوده

واژه های حرف "ن" - فارسی به عربی