<hr> مترادف پیروز : برنده، چیره، ظافر، غالب، فاتح، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، قهرمان، کامیاب، متغلب، مستولی، مظفر، منتصر، موفق، خجسته، مبارک، میمون، بهره ور، بهره مند، برخوردار، متمتع <hr> متضاد پیروز : مقهور

مترادف پیروز : برنده، چیره، ظافر، غالب، فاتح، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، قهرمان، کامیاب، متغلب، مستولی، مظفر، منتصر، موفق، خجسته، مبارک، میمون، بهره ور، بهره مند، برخوردار، متمتع متضاد پیروز : مقهور

پیروز

پیروز شد

پیروز شد بر

پیروز شدن

پیروز شدن بر

پیروزشدن

پیروزشدن بر

<hr> مترادف پیروزمندانه : ظفرمندانه، فاتحانه، فیروزمندانه

مترادف پیروزمندانه : ظفرمندانه، فاتحانه، فیروزمندانه

پیروزمندانه

<hr> مترادف پیروزی : توفیق، فوز، کامیابی، موفقیت، نجاح، چیرگی، ظفر، غلبه، فتح، فیروزی، نصرت <hr> متضاد پیروزی : شکست، ناکامی

مترادف پیروزی : توفیق، فوز، کامیابی، موفقیت، نجاح، چیرگی، ظفر، غلبه، فتح، فیروزی، نصرت متضاد پیروزی : شکست، ناکامی

پیروزی

پیروزی به دست آورد

پیروزی به دست اورد

پیروزی قاطع

پیروزی یافتن بر

<hr> مترادف پیروی : اطاعت، اقتدا، اقتفا، انقیاد، تاسی، تبعیت، تقلید، تمکین، دنباله روی، طاعت، فرمانبرداری، متابعت، متاسی، مطاوعت، هواخواهی <hr> متضاد پیروی : سرپیچی، تخلف

مترادف پیروی : اطاعت، اقتدا، اقتفا، انقیاد، تاسی، تبعیت، تقلید، تمکین، دنباله روی، طاعت، فرمانبرداری، متابعت، متاسی، مطاوعت، هواخواهی متضاد پیروی : سرپیچی، تخلف

پیروی

پیروی از اصل منع استعمال مسکرات

پیروی کردن

پیروی کردن از

<hr> مترادف پیری : سالخوردگی، سالمندی، شیخوخیت، کبر، کهنسالی، هرم <hr> متضاد پیری : شباب

مترادف پیری : سالخوردگی، سالمندی، شیخوخیت، کبر، کهنسالی، هرم متضاد پیری : شباب

پیری

پیس نویس

پیستون

پیستون منگنه ابی

<hr> مترادف پیش : سابق، قبل، فراپیش، قدام، برابر، روبرو، مقابل، زی، نزد، گذشته، ماضی، شاخه نخل، جلو، پیشرو، کنار، پهلو، نزدیک، سمت، سو، طرف <hr> متضاد پیش : بعد، پس، پشت، عقب

مترادف پیش : سابق، قبل، فراپیش، قدام، برابر، روبرو، مقابل، زی، نزد، گذشته، ماضی، شاخه نخل، جلو، پیشرو، کنار، پهلو، نزدیک، سمت، سو، طرف متضاد پیش : بعد، پس، پشت، عقب

واژه های حرف "پ" - فارسی به عربی