فارسی به عربی

کولاب

<hr> مترادف کولاک : بوران، توفان، موج، شاهکار، کارشایان، معرکه <hr> برابر پارسی : کوهه، کوهاک، گرد باد، توفان

مترادف کولاک : بوران، توفان، موج، شاهکار، کارشایان، معرکه برابر پارسی : کوهه، کوهاک، گرد باد، توفان

کولاک

<hr> مترادف کوله بار : باردان، پشتاره، کوله، کوله پشتی، کیسه

مترادف کوله بار : باردان، پشتاره، کوله، کوله پشتی، کیسه

کوله بار

<hr> مترادف کوله پشتی : توبره، ساک، کوله بار

مترادف کوله پشتی : توبره، ساک، کوله بار

کوله پشتی

<hr> مترادف کولی : غربتی، غرشمال، قرشمال، لوری وش، لوری، لولی

مترادف کولی : غربتی، غرشمال، قرشمال، لوری وش، لوری، لولی

کولی

کولیس

<hr> مترادف کومه : پشته، توده، آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه

مترادف کومه : پشته، توده، آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه

کومه

<hr> مترادف کون : ته، دبر، سرین، ماتحت، مخرج، مقعد، نشستنگاه

مترادف کون : ته، دبر، سرین، ماتحت، مخرج، مقعد، نشستنگاه

کون

کوه اتشفشان

کوه مانند

کوه یخ شناور

کوهان دار

<hr> مترادف کوهستان : جبل، کوه، کوهسار، کهسار، کهستان

مترادف کوهستان : جبل، کوه، کوهسار، کهسار، کهستان

کوهستان

کوهستانی

کوهمیزی

<hr> مترادف کوپال : عمود، گرز

مترادف کوپال : عمود، گرز

کوپال

<hr> مترادف کوپن : بن، ژتون، ورقه جیره <hr> برابر پارسی : بُرش

مترادف کوپن : بن، ژتون، ورقه جیره برابر پارسی : بُرش

کوپن

کوپه

<hr> مترادف کوچ : جابجایی، رحلت، رحیل، سفر، کوج، مهاجرت، نقل مکان، هجرت

مترادف کوچ : جابجایی، رحلت، رحیل، سفر، کوج، مهاجرت، نقل مکان، هجرت

کوچ

کوچ دادن

کوچ نشین

کوچ کرد

کوچ کردن

کوچ کننده

کوچ گر

کوچاندن اجباری

<hr> مترادف کوچه : برزن، خیابان، گذرگاه، معبر

مترادف کوچه : برزن، خیابان، گذرگاه، معبر

کوچه

کوچه ساختن

کوچولو

<hr> مترادف کوچک : تنگ، محقر، بچه، خرد، خردسال، طفل، صغیر، کم جثه، پست، حقیر، اندک، قلیل، کم حجم <hr> متضاد کوچک : بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع

مترادف کوچک : تنگ، محقر، بچه، خرد، خردسال، طفل، صغیر، کم جثه، پست، حقیر، اندک، قلیل، کم حجم متضاد کوچک : بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع

کوچک

کوچک شدن

کوچک شدن یاکردن

<hr> مترادف کوچک شماری : استحقار، تحقیر

مترادف کوچک شماری : استحقار، تحقیر

کوچک شماری

کوچک کردن

کوچکتر

کوچکترین

کوچکترین ذره

<hr> مترادف کوچکی : حقارت، کم حجم، طفولیت، خردی

مترادف کوچکی : حقارت، کم حجم، طفولیت، خردی

کوچکی

کوچگر

کوچیدن

<hr> مترادف کوک : منظم، میزان، بخیه، انتیم، سازگار، روبه راه، روشن، تحریک، خشمگین، عصبی، غضبناک، گنبد، کوکنار، کاهو، آبی، کبود

مترادف کوک : منظم، میزان، بخیه، انتیم، سازگار، روبه راه، روشن، تحریک، خشمگین، عصبی، غضبناک، گنبد، کوکنار، کاهو، آبی، کبود

واژه های حرف "ک" - فارسی به عربی