گرمازدگی

گرماسنج

گرمخانه

<hr> مترادف گرمسیر : قشلاق <hr> متضاد گرمسیر : سردسیر

مترادف گرمسیر : قشلاق متضاد گرمسیر : سردسیر

گرمسیر

گرمسیری

<hr> مترادف گرمی : حرارت، دم، دما، گرما، تندی، حدت، شدت، عتاب <hr> متضاد گرمی : برودت، سردی

مترادف گرمی : حرارت، دم، دما، گرما، تندی، حدت، شدت، عتاب متضاد گرمی : برودت، سردی

گرمی

<hr> مترادف گره : بند، عقد، عقده، جعد، چین، شکن، شکنج، قید، لکنت، دشپیل، مفصل، قفل، پیوندگاه، اشکال، مشکل

مترادف گره : بند، عقد، عقده، جعد، چین، شکن، شکنج، قید، لکنت، دشپیل، مفصل، قفل، پیوندگاه، اشکال، مشکل

گره

گره خوردن

گره خورده

گره دار

گره دریایی

گره زدن

گره گشایی

گرهک

گرهی

<hr> مترادف گرو : رهن، شالهنگ، داو، شرط

مترادف گرو : رهن، شالهنگ، داو، شرط

گرو

گرو دادن

گرو گذاشتن

گرودادن

گرونامه

<hr> مترادف گروه : امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله، جمع، جمعیت، جمهور، باند، توده، فرقه، جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، عده، انجمن، جرگه، حلقه، زمره، سلک، ملا، سنخ، قشر، تیم، مجتمع، قافله، بخش، دپارتمان <hr> متضاد گروه : فرد

مترادف گروه : امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله، جمع، جمعیت، جمهور، باند، توده، فرقه، جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، عده، انجمن، جرگه، حلقه، زمره، سلک، ملا، سنخ، قشر، تیم، مجتمع، قافله، بخش، دپارتمان متضاد گروه : فرد

گروه

گروه (دختران)

گروه بسیار

گروه بندی کردن

گروه بیشمار

گروه ترکان و مغولان

گروه ترکان ومغولا ن

گروه دوست

گروه فرشتگان نه گانه

گروه هم مسلک

گروه هواپیما

گروه هوایی

گروه ورزشی

گروه پرندگان

گروهه

گروههای تندرو را محکوم کرد

گروههای فشار

گروهک منافقین

گروهی

گروگان

گروگان گرفت

گروگانهاى آمریکایى

گروگانهاى امریکایى

گروگذار

گروگذاشتن

گروگیر

<hr> مترادف گروی : ضمانت، وثیقه

مترادف گروی : ضمانت، وثیقه

گروی

گرویدن

فارسی به عربی

واژه های حرف "گ" - فارسی به عربی