fannia

fannie

fannie lou hamer

<hr> مخفف : (امریکا) انجمن فدرال رهن ملی

مخفف : (امریکا) انجمن فدرال رهن ملی

fannie mae

fannie mae (may)

fannie or fanny

fannier

fannies

fanning

fanning beam

fanning out

fannings

fannon

<hr> (امریکا ـ خودمانی) کپل، بقچه بندی

(امریکا ـ خودمانی) کپل، بقچه بندی

fanny

fanny bag

fanny fart

fanny pack

fano

fanon

fanons

fanos

fanout

fans

fansasv

fansign

fansub

fansubbed

fantablet

<hr> (امریکا ـ خودمانی) عالی، معرکه، محشر

(امریکا ـ خودمانی) عالی، معرکه، محشر

fantabulous

fantad

fantaddish

<hr> معنی : دم چتری، کبوتر چتری <hr> معانی دیگر : (دم پرنده یا هرچیزی که مثل بادزن تاشو باشد) دم چتری، بخش بادزن مانند، (کشتی) پاشنه ی ناو، دم چتری، کبوترچتری، یکجورکلاه که ملوانان درهوای طوفانی میپوشن

معنی : دم چتری، کبوتر چتری معانی دیگر : (دم پرنده یا هرچیزی که مثل بادزن تاشو باشد) دم چتری، بخش بادزن مانند، (کشتی) پاشنه ی ناو، دم چتری، کبوترچتری، یکجورکلاه که ملوانان درهوای طوفانی میپوشن

fantail

fantailed

fantails

fantaisie

fantan

fantaneh

fantaseid

<hr> معنی : اهنگ خیالی <hr> معانی دیگر : (موسیقی) فانتزی، تفننی، قطعه ی موسیقی که بخشی از آن فی البداهه است، آمیزه ی چند آهنگ معروف، fantasie اهنگ خیالی

معنی : اهنگ خیالی معانی دیگر : (موسیقی) فانتزی، تفننی، قطعه ی موسیقی که بخشی از آن فی البداهه است، آمیزه ی چند آهنگ معروف، fantasie اهنگ خیالی

fantasia

fantasias

fantasie

<hr> هوس باز، بوالهوس، متلون

هوس باز، بوالهوس، متلون

fantasied

fantasies

fantasise

<hr> خیال پرداز، پندارشگر

fantasist

fantasists

<hr> معنی : خیال بافی کردن <hr> معانی دیگر : خیال پردازی کردن، به خواب و خیال فرورفتن، وهم پردازی کردن، هوس بافی کردن، هوسبافی کردن she fantasized about marrying the king of the fairies او دربارهی ازدواج با شاه پریان خیالبافی میکرد

معنی : خیال بافی کردن معانی دیگر : خیال پردازی کردن، به خواب و خیال فرورفتن، وهم پردازی کردن، هوس بافی کردن، هوسبافی کردن she fantasized about marrying the king of the fairies او دربارهی ازدواج با شاه پریان خیالبافی میکرد

واژه های حرف "f"