<hr> (noun) (گیاه شناسی) راولفیا (جنس rauwolfia از خانواده ی dogbane که استوایی است و ریشه ی آن کاربرد دارویی دارد)

(noun) (گیاه شناسی) راولفیا (جنس rauwolfia از خانواده ی dogbane که استوایی است و ریشه ی آن کاربرد دارویی دارد)

rauwolfia

rav bariach safety lock

<hr> معنی : ویرانی، تاخت و تاز، یغما، ویران کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، بلا زده کردن <hr> معانی دیگر : نابودسازی، تباهگری، انهدام، نابودی، ویرانگری، دمار، (جمع) اثرات تخریبی، ویرانگری ها، ویرانگری کردن، تباهگری کردن، (باخشونت و خون ریزی) تخریب کردن، چاپیدن و کشتن، تخریب کردن، به حال زار درآوردن، غارت، ستمگری

معنی : ویرانی، تاخت و تاز، یغما، ویران کردن، غارت کردن، تاخت و تاز کردن، بلا زده کردن معانی دیگر : نابودسازی، تباهگری، انهدام، نابودی، ویرانگری، دمار، (جمع) اثرات تخریبی، ویرانگری ها، ویرانگری کردن، تباهگری کردن، (باخشونت و خون ریزی) تخریب کردن، چاپیدن و کشتن، تخریب کردن، به حال زار درآوردن، غارت، س

ravage

ravaged

<hr> معنی : ویرانگر، یغماگر <hr> معانی دیگر : یغماگر، ویران گر

معنی : ویرانگر، یغماگر معانی دیگر : یغماگر، ویران گر

ravager

ravagers

ravaging

ravar series or ravar or ravar

ravash

ravatite or ravatite or ravatite

<hr> معنی : غوغا، دیوانگی، غرش، غریدن، دیوانه شدن، با بیحوصلگی حرف زدن، جار و جنجال راه انداختن <hr> معانی دیگر : (دیوانه وار) با خود حرف زدن، پرت و پلا گفتن، هذیان گفتن، پریشان گویی کردن، (بیش از اندازه) با اشتیاق حرف زدن، حرارت به خرج دادن، به عرش رساندن، (به ویژه توفان) توفیدن، خروشیدن، (عامیانه) تعریف غلوآمیز، تعریف بسیار تمجیدآمیز، به طور نامفهوم حرف زدن، ژاژخایی کردن، سخن پراشتیاق، کار یا سخن دیوانه وار

معنی : غوغا، دیوانگی، غرش، غریدن، دیوانه شدن، با بیحوصلگی حرف زدن، جار و جنجال راه انداختن معانی دیگر : (دیوانه وار) با خود حرف زدن، پرت و پلا گفتن، هذیان گفتن، پریشان گویی کردن، (بیش از اندازه) با اشتیاق حرف زدن، حرارت به خرج دادن، به عرش رساندن، (به ویژه توفان) توفیدن، خروشیدن، (عامیانه) تعریف غلو

rave

rave about

rave one's grief

rave review

rave reviews

<hr> (خودمانی)، (انگلیس) مهمانی پر سروصدا

(خودمانی)، (انگلیس) مهمانی پر سروصدا

rave up

rave-up

raved

raved about

ravehook

raveinelike

<hr> معنی : چیز در هم پیچیده، نخ گوریده، گوریدگی، شانه مخصوص جدا کردن تارهای نخ، از هم جدا کردن الیاف، دام بلا، پیچ انداختن در، گره دار کردن <hr> معانی دیگر : (در اصل) گوراندن، گوریده کردن، درهم و برهم کردن، پیچیده کردن، از گوریدگی در آوردن، واگوراندن، (مثلا گیسو) شانه و مرتب کردن، جدا و مرتب کردن، واچیدن، (به ویژه چیز بافته) ازهم باز شدن، وا رفتن، ریش شدن (مثل کناره های فرش پاخورده)، واچیده شدن، وا بافته شدن، (قدیمی) گوریده شدن، درهم و برهم شدن، پیچیده شدن، درهم پیچیدگی، گره خوردگی، گرفتاری، پیچیدگی، موریس راول (آهنگساز فرانسوی)، دربافندگی شانه مخصوص جداکردن تارهای ن، ن&nbsp; گوریده

معنی : چیز در هم پیچیده، نخ گوریده، گوریدگی، شانه مخصوص جدا کردن تارهای نخ، از هم جدا کردن الیاف، دام بلا، پیچ انداختن در، گره دار کردن معانی دیگر : (در اصل) گوراندن، گوریده کردن، درهم و برهم کردن، پیچیده کردن، از گوریدگی در آوردن، واگوراندن، (مثلا گیسو) شانه و مرتب کردن، جدا و مرتب کردن، واچیدن، (ب

ravel

ravel out

raveled

raveled out

raveler

ravelers

ravelin

raveling

raveling ground

raveling or ravelling

ravelled

raveller

ravellers

<hr> عمران : لکه گیرى سطح جاده

عمران : لکه گیرى سطح جاده

ravelling

ravelling ground

ravellings

<hr> گوریدگی، گرفتاری، گیر کردگی، مخمصه

گوریدگی، گرفتاری، گیر کردگی، مخمصه

ravelment

ravelry

ravels

<hr> معنی : غراب، چپاول، کلاغ زنگی، کلاغ سیاه، مشکی، قاپیدن، غارت کردن، با ولع بعلیدن، حرص زدن <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) زاغ، کلاغ سیاه (انواع کلاغ های بزرگ به ویژه corvus corax)، (با ولع) دریدن و خوردن، (حریصانه) پاره کردن، بلعیدن، (مهجور) به زور گرفتن، (با گرسنگی) دنبال طعمه گشتن، ژیان شدن، اشتهای زیاد داشتن، سیرایی نداشتن، جوع داشتن، ravin کلاه سیاه، کلاه زنگی، صید، شکار، طعمه شکاری

معنی : غراب، چپاول، کلاغ زنگی، کلاغ سیاه، مشکی، قاپیدن، غارت کردن، با ولع بعلیدن، حرص زدن معانی دیگر : (جانورشناسی) زاغ، کلاغ سیاه (انواع کلاغ های بزرگ به ویژه corvus corax)، (با ولع) دریدن و خوردن، (حریصانه) پاره کردن، بلعیدن، (مهجور) به زور گرفتن، (با گرسنگی) دنبال طعمه گشتن، ژیان شدن، اشتهای زیاد

واژه های حرف "r"