حذرفوت

حذرقه

حذرمه

حذرون

حذرک

حذری

حذریاء

حذریان

حذریه

<hr> مترادف حذف : الغا، فسخ، فک، محذوف، نقض، ازقلم انداختن، افکندن، خطزدن، ساقط کردن <hr> برابر پارسی : ستردن، دور کردن، راندن، زدایش

مترادف حذف : الغا، فسخ، فک، محذوف، نقض، ازقلم انداختن، افکندن، خطزدن، ساقط کردن برابر پارسی : ستردن، دور کردن، راندن، زدایش

حذف

<hr> مترادف حذف شدن : از قلم افتادن، خط خوردن، از دور خارج شدن، کنار گذاشته شدن، لغو شدن، باطل شدن

مترادف حذف شدن : از قلم افتادن، خط خوردن، از دور خارج شدن، کنار گذاشته شدن، لغو شدن، باطل شدن

حذف شدن

حذف مقابلی

<hr> مترادف حذف کردن : خط زدن، پاک کردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن، کنارگذاشتن، کنار زدن، ساقط کردن <hr> برابر پارسی : زدودن

مترادف حذف کردن : خط زدن، پاک کردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن، کنارگذاشتن، کنار زدن، ساقط کردن برابر پارسی : زدودن

حذف کردن

حذفاء

حذفار

حذفره

حذفه

حذفور

حذق

حذقه

حذل

حذلاق

حذلقه

حذلم

حذلمه

حذله

حذلوم

حذم

حذمان

حذمر

حذمه

حذن

حذنتان

حذنه

حذه

حذو

حذور

حذوق

حذوه

حذی

حذیا

حذیر

حذیفه

حذیفی

حذیق

حذیلاء

حذیم

حذیمه

لغت نامه دهخدا

واژه های حرف "ح" - لغت نامه دهخدا