لغت نامه دهخدا

سراشیبی

سراضرب

سراط

سراطی

سراطین

سراع

<hr> مترادف سراغ : نشان، نشانی، پی جویی، پیگیری، جست وجو، پرسش، سؤال <hr> متضاد سراغ : پاسخ، جواب

مترادف سراغ : نشان، نشانی، پی جویی، پیگیری، جست وجو، پرسش، سؤال متضاد سراغ : پاسخ، جواب

سراغ

سراغ دادن

سراغ داشتن

<hr> مترادف سراغ کردن : پرس وجو کردن، سراغ گرفتن، جست وجو کردن، آگاهی یافتن

مترادف سراغ کردن : پرس وجو کردن، سراغ گرفتن، جست وجو کردن، آگاهی یافتن

سراغ کردن

<hr> مترادف سراغ گرفتن : پرس وجو کردن، پی جویی کردن، نشان گرفتن

مترادف سراغ گرفتن : پرس وجو کردن، پی جویی کردن، نشان گرفتن

سراغ گرفتن

<hr> مترادف سراغاز : ( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه <hr> متضاد سراغاز : ( سرآغاز ) اختتام، پایان، خاتمه

مترادف سراغاز : ( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه متضاد سراغاز : ( سرآغاز ) اختتام، پایان، خاتمه

سراغاز

سراغج

سراغوش

سراغچ

<hr> مترادف سرافراز : بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ، گردن فراز، گردن کش <hr> متضاد سرافراز : سرافکنده

مترادف سرافراز : بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ، گردن فراز، گردن کش متضاد سرافراز : سرافکنده

سرافراز

سرافراز بیک

<hr> مترادف سرافراز شدن : مفتخرشدن، مباهی شدن، بالنده شدن، سربلند شدن

مترادف سرافراز شدن : مفتخرشدن، مباهی شدن، بالنده شدن، سربلند شدن

سرافراز شدن

<hr> مترادف سرافراز کردن : مفتخر کردن، افتخار دادن، سربلند کردن

مترادف سرافراز کردن : مفتخر کردن، افتخار دادن، سربلند کردن

سرافراز کردن

سرافرازبیک

<hr> مترادف سرافرازی : افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش <hr> متضاد سرافرازی : سرافکندگی

مترادف سرافرازی : افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش متضاد سرافرازی : سرافکندگی

سرافرازی

سرافسار

سرافشان

سرافشان کردن

سرافشانی

سرافکن

<hr> مترادف سرافکنده : خجل، خجلت زده، خوار، سربه زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ، شرمسارانه <hr> متضاد سرافکنده : سربلند، مفتخر

مترادف سرافکنده : خجل، خجلت زده، خوار، سربه زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ، شرمسارانه متضاد سرافکنده : سربلند، مفتخر

سرافکنده

<hr> مترادف سرافکندگی : خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت <hr> متضاد سرافکندگی : سربلندی

مترادف سرافکندگی : خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت متضاد سرافکندگی : سربلندی

سرافکندگی

سرافیل

سرافیم

سرافین

<hr> برابر پارسی : پیش

سراق

سراقه

سراقوج

سراقوس

سراقوسی

سرال

سرالنگ

سرالیه الحمار

سرالیهالحمار

سرام

<hr> مترادف سرامد : ( سرآمد ) برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده

مترادف سرامد : ( سرآمد ) برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده

سرامد

<hr> مترادف سرامدن : ( سر آمدن ) به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن <hr> متضاد سرامدن : ( سر آمدن ) آغاز گشتن، شروع شدن

مترادف سرامدن : ( سر آمدن ) به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن متضاد سرامدن : ( سر آمدن ) آغاز گشتن، شروع شدن

سرامدن

سرامط

سران

<hr> مترادف سرانجام : آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه <hr> متضاد سرانجام : آغاز

مترادف سرانجام : آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه متضاد سرانجام : آغاز

سرانجام

<hr> مترادف سرانداز : چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام، ازجان گذشته، بی باک

مترادف سرانداز : چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام، ازجان گذشته، بی باک

واژه های حرف "س" - لغت نامه دهخدا