سرای درم

سرای درنگ

سرای دودر

سرای سرور

سرای سپنج

سرای شرور

سرای ششدر

سرای شمرده

سرای غرور

سرای فانی

سرای فریب

سرای فریبنده

سرای فسوس

سرای محمود

سرای نعمان

سرای نهفت

سرای هفت رخشان

سرای پرده

سرای کهن

سرایا

سرایان

<hr> مترادف سرایت : اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری <hr> برابر پارسی : واگیری، همه گیری

مترادف سرایت : اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری برابر پارسی : واگیری، همه گیری

سرایت

<hr> مترادف سرایت کردن : اثر کردن، تاثیر گذاشتن، انتقال یافتن، شیوع یافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن، رخنه کردن، نفوذ کردن

مترادف سرایت کردن : اثر کردن، تاثیر گذاشتن، انتقال یافتن، شیوع یافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن، رخنه کردن، نفوذ کردن

سرایت کردن

<hr> مترادف سرایدار : حاجب، دربان، مستحفظ، نگهبان

مترادف سرایدار : حاجب، دربان، مستحفظ، نگهبان

سرایدار

سرایدار باشی

سرایدارباشی

<hr> مترادف سرایداری : نگهبانی، دربانی

مترادف سرایداری : نگهبانی، دربانی

سرایداری

<hr> مترادف سرایر : اسرار، رازها، رموز، پوشیده ها، نهان ها، باطن

مترادف سرایر : اسرار، رازها، رموز، پوشیده ها، نهان ها، باطن

سرایر

سرایر اباد

سرایر اسبان

سرایرآباد

سرایراسبان

<hr> مترادف سرایش : سرودن، سرایندگی، نغمه، سرود

مترادف سرایش : سرودن، سرایندگی، نغمه، سرود

سرایش

سرایشگر

<hr> مترادف سراینده : شاعر، ترانه سرا، تصنیف ساز

مترادف سراینده : شاعر، ترانه سرا، تصنیف ساز

سراینده

سرایندگی

<hr> مترادف سرایه : پاویون

سرایه

سرایچه

سرایچه ٔ اورنگ

سرایچه ٔ فلک

سرایی

<hr> مترادف سراییدن : سرودن

سراییدن

سرب

سرب سوخته

سربابایی

سرباتک

سرباخ

<hr> مترادف سربار : سرباری، باراضافی، تملیت، پارازیت، طفیلی، انگل، وابسته، مزاحم

مترادف سربار : سرباری، باراضافی، تملیت، پارازیت، طفیلی، انگل، وابسته، مزاحم

واژه های حرف "س" - لغت نامه دهخدا