صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "س" - لغت نامه دهخدا
سرگردان
سرگردان شدن
سرگردانی
سرگرفته
سرگرفته بالا
سرگرفته پایین
سرگرم
سرگرم کردن
سرگرمی
سرگره
سرگروه
سرگریک
سرگزای
سرگزه
سرگزیت
سرگزید
سرگزین
سرگشاده
سرگشته
سرگشته ماندن
سرگشته کردن
سرگشتگی
سرگل
سرگل آباد
سرگل اباد
سرگلان
سرگله
سرگله نهادن
سرگم
سرگم شدن
سرگم گشتن
سرگنجشکی
سرگنداب
سرگنده
سرگود
سرگور
سرگوش گرفتن
سرگوشی
سرگوشی گفتن
سرگیجش
سرگیجه
سرگیری
سرگیس
سرگین
سرگین خروس
سرگین زار
سرگین سوسمار
سرگین کش
بیشتر