نافله

نافله گزار

<hr> مترادف نافه : مشکدان

نافه

نافه بوی

نافه زدن

نافه مو

نافه ناف

نافه ٔ آهو

نافه ٔ اهو

نافه ٔ مشک

نافه ٔ مشک یافت

نافه ٔ مشک یافتن

نافه کش

نافه کشی

نافه گشا

نافه گشائی

نافه گشای

نافه گشودن

نافهم

نافهمیدن

نافهمیدنی

نافهمیده

نافوخ

نافچ

نافچه

نافکان

<hr> برابر پارسی : نیسته، نیستگر

برابر پارسی : نیسته، نیستگر

نافی

نافیه

ناق

<hr> مترادف ناقابل : بی ارج، بی قدر، پشیز، ناچیز، بی صلاحیت، بی عرضه، بی لیاقت، نالایق <hr> متضاد ناقابل : ارزشمند، قابل، عرضه مند <hr> برابر پارسی : بی ارزش، بی ارج، کم بها

مترادف ناقابل : بی ارج، بی قدر، پشیز، ناچیز، بی صلاحیت، بی عرضه، بی لیاقت، نالایق متضاد ناقابل : ارزشمند، قابل، عرضه مند برابر پارسی : بی ارزش، بی ارج، کم بها

ناقابل

ناقادر

ناقادری

ناقاپیدنی

ناقب

ناقبه

<hr> برابر پارسی : ناپذیرفته، ناپسند، ناباب

برابر پارسی : ناپذیرفته، ناپسند، ناباب

ناقبول

ناقبولاندن

ناقبولاندنی

ناقبولانده

ناقبولانیدن

ناقبولانیدنی

ناقبولانیده

<hr> مترادف ناقد : منتقد، نقاد، نقدنویس، ایرادگیر، خرده گیر، نکته گیر <hr> برابر پارسی : سخن سنج، خرده گیر، کارشناس

مترادف ناقد : منتقد، نقاد، نقدنویس، ایرادگیر، خرده گیر، نکته گیر برابر پارسی : سخن سنج، خرده گیر، کارشناس

واژه های حرف "ن" - لغت نامه دهخدا