پندنامک

پندند

پندنیسه

پنده

پندو

<hr> مترادف پندپذیر : اندرزپذیر، پندشنو، پندگیر، عبرت آموز، نصیحت پذیر، نصیحت شنو

مترادف پندپذیر : اندرزپذیر، پندشنو، پندگیر، عبرت آموز، نصیحت پذیر، نصیحت شنو

پندپذیر

پندک

<hr> مترادف پندگو : اندرزگو، ناصح، نصیحت گو، واعظ

مترادف پندگو : اندرزگو، ناصح، نصیحت گو، واعظ

پندگو

پندی

پندیات

پندیدن

پنریت

پنزا

پنزانس

پنزه

<hr> برابر پارسی : گیره، گیرک

برابر پارسی : گیره، گیرک

پنس

پنساره

پنطافلون

پنطس

پنطوس

پنقور

پنلپ

پنم پن

پنند

پننگ

پنه

پنهار

پنهاله

پنهام

<hr> مترادف پنهان : باطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری <hr> متضاد پنهان : آشکار، علنی

مترادف پنهان : باطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری متضاد پنهان : آشکار، علنی

پنهان

پنهان بودن

پنهان حال

پنهان خانه

پنهان داشتن

پنهان شدن

پنهان ماندن

پنهان پسله

<hr> مترادف پنهان کردن : اختفا، استتار، پوشیدن، نهفتن <hr> متضاد پنهان کردن : برملا کردن، فاش کردن

مترادف پنهان کردن : اختفا، استتار، پوشیدن، نهفتن متضاد پنهان کردن : برملا کردن، فاش کردن

پنهان کردن

پنهان کرده

پنهان گردیدن

پنهان گشتن

<hr> مترادف پنهانی : اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، درخفا، مخفیانه <hr> متضاد پنهانی : آشکارا

مترادف پنهانی : اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی، درخفا، مخفیانه متضاد پنهانی : آشکارا

واژه های حرف "پ" - لغت نامه دهخدا