صفحه اصلی
لغت نامه دهخدا
واژه های حرف "ک" - لغت نامه دهخدا
کرسف
کرسفس
کرسفه
کرسفی
کرسمه
کرسنج
کرسنه
کرسه
کرسوع
کرسوعه
کرسوف
کرسوفه
کرسپ
کرسکان
کرسی
کرسی خانه
کرسی خاک
کرسی دار
کرسی داری
کرسی نامه
کرسی نشاندن
کرسی نشستن
کرسی نشین
کرسی نشینی
کرسی کلا
کرسی گر
کرسیاد
کرسیان
کرسیدن
کرسین
کرسیوز
کرسیون
کرش
کرشاء
کرشافه
کرشان
کرشب
کرشته
کرشف
کرشفت
کرشفه
کرشم
کرشمه
کرشمه باز
کرشمه بازی
کرشمه دار
کرشمه داری
کرشمه ریز
بیشتر