فرهنگ عمید

اغوال

<hr> برابر پارسی : ( آغوز ) روشه

برابر پارسی : ( آغوز ) روشه

اغوز

<hr> مترادف اغوش : ( آغوش ) بر، بغل، پهلو، صدر، کنار، بنده، غلام، کنیز، قوش

مترادف اغوش : ( آغوش ) بر، بغل، پهلو، صدر، کنار، بنده، غلام، کنیز، قوش

اغوش

اغوشیدن

<hr> مترادف اغیار : غریبه ها، ناآشنایان، نامحرمان، اجانب، بیگانگان <hr> متضاد اغیار : آشنا <hr> برابر پارسی : بیگانگان، انیران

مترادف اغیار : غریبه ها، ناآشنایان، نامحرمان، اجانب، بیگانگان متضاد اغیار : آشنا برابر پارسی : بیگانگان، انیران

اغیار

اغیال

اغیل

اف

افئده

<hr> برابر پارسی : ( آفات ) آسیب ها، آفت ها، گزندها

برابر پارسی : ( آفات ) آسیب ها، آفت ها، گزندها

افات

<hr> مترادف افاده : باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، منی، نخوت، بهره دهی، سودرسانی <hr> برابر پارسی : خود بینی، خودبرتری، خودنمایی

مترادف افاده : باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، منی، نخوت، بهره دهی، سودرسانی برابر پارسی : خود بینی، خودبرتری، خودنمایی

افاده

<hr> برابر پارسی : ( آفازی ) زبان گیری

برابر پارسی : ( آفازی ) زبان گیری

افازی

افاضل

افاضه

افاعی

افاعیل

<hr> مترادف افاق : ( آفاق ) جهان، دنیا، عالم، گیتی، افق ها، کرانه ها <hr> متضاد افاق : ( آفاق ) انفس <hr> برابر پارسی : ( آفاق ) کیهان، کران تا کران، کرانه ها، کرانه های آسمان، کنارهامون

مترادف افاق : ( آفاق ) جهان، دنیا، عالم، گیتی، افق ها، کرانه ها متضاد افاق : ( آفاق ) انفس برابر پارسی : ( آفاق ) کیهان، کران تا کران، کرانه ها، کرانه های آسمان، کنارهامون

افاق

<hr> مترادف افاقه : اثر، بهبود، تاثیر، گشایش <hr> برابر پارسی : بهبودی، بخود آمدن

مترادف افاقه : اثر، بهبود، تاثیر، گشایش برابر پارسی : بهبودی، بخود آمدن

افاقه

افام

افانین

افاویه

<hr> مترادف افت : ( آفت ) آسیب، بلا، بیماری، زیان، صدمه، فتنه، مصیبت | سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان، خفت، کسرشان <hr> متضاد افت : افزایش <hr> برابر پارسی : ( آفت ) گزند، آسیب، آگفت، زیان

مترادف افت : ( آفت ) آسیب، بلا، بیماری، زیان، صدمه، فتنه، مصیبت | سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان، خفت، کسرشان متضاد افت : افزایش برابر پارسی : ( آفت ) گزند، آسیب، آگفت، زیان

افت

افتا

<hr> مترادف افتاب : ( آفتاب ) خور، خورشید، شمس، مهر، هور <hr> متضاد افتاب : ( آفتاب ) ماهتاب، مهتاب

مترادف افتاب : ( آفتاب ) خور، خورشید، شمس، مهر، هور متضاد افتاب : ( آفتاب ) ماهتاب، مهتاب

افتاب

افتاب رو

افتاب زده

افتاب زدگی

افتاب زرد

افتاب سنج

افتاب لقا

افتاب مهتاب

افتاب ناک

<hr> مترادف افتاب پرست : ( آفتاب پرست ) حربا، سوسمار، کافر، مشرک، گبر، مجوس، آذرگون، آذریون، آفتاب گردان

مترادف افتاب پرست : ( آفتاب پرست ) حربا، سوسمار، کافر، مشرک، گبر، مجوس، آذرگون، آذریون، آفتاب گردان

افتاب پرست

<hr> مترادف افتاب گردان : ( آفتاب گردان ) چتر، سایبان، آفتاب پرست، آفتاب گردک

مترادف افتاب گردان : ( آفتاب گردان ) چتر، سایبان، آفتاب پرست، آفتاب گردک

افتاب گردان

افتاب گردک

افتاب گیر

افتاب گین

<hr> مترادف افتابه : ( آفتابه ) ابریق، لولهنگ، مطهره

مترادف افتابه : ( آفتابه ) ابریق، لولهنگ، مطهره

افتابه

افتابه لگن

افتادن

<hr> مترادف افتاده : محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع <hr> متضاد افتاده : متکبر، مغرور

مترادف افتاده : محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع متضاد افتاده : متکبر، مغرور

افتاده

<hr> مترادف افتادگی : تواضع، شکسته نفسی، فروتنی <hr> متضاد افتادگی : تکبر، غرور

مترادف افتادگی : تواضع، شکسته نفسی، فروتنی متضاد افتادگی : تکبر، غرور

افتادگی

افتالنده

افتالیدن

افتالیده

افتامات

افتان

<hr> مترادف افتتاح : باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی <hr> متضاد افتتاح : انسداد <hr> برابر پارسی : گشایش، بازگشایی

مترادف افتتاح : باز کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا کردن، واگشایی متضاد افتتاح : انسداد برابر پارسی : گشایش، بازگشایی

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید