فرهنگ عمید

انداختن

انداخته

انداد

انداز

اندازنده

<hr> مترادف اندازه : پیمانه، تعداد، حد، شمار، کیل، معیار، مقدار، مقیاس، میزان، وزن، پایگاه، پایه، قدر، مرتبه، مکانت، منزلت، قطع، معادل

مترادف اندازه : پیمانه، تعداد، حد، شمار، کیل، معیار، مقدار، مقیاس، میزان، وزن، پایگاه، پایه، قدر، مرتبه، مکانت، منزلت، قطع، معادل

اندازه

<hr> مترادف اندام : بدنه، پیکر، تن، تنه، جثه، جسم، قامت، قد، کالبد، هیکل، آلت، جوارح، عضو، ارگانیسم

مترادف اندام : بدنه، پیکر، تن، تنه، جثه، جسم، قامت، قد، کالبد، هیکل، آلت، جوارح، عضو، ارگانیسم

اندام

انداوش

انداوه

انداویدن

اندایش

اندایشگر

انداینده

انداییدن

اندخس

اندخسواره

اندخسیدن

<hr> مترادف اندر : تو، داخل، در، درون

مترادف اندر : تو، داخل، در، درون

اندر

اندراج

اندراس

اندربای

اندربایست

اندرجاه

اندرخور

<hr> مترادف اندرز : پند، تذکیر، توصیه، سفارش، عبرت، موعظه، نصیحت، وصیت، وعظ

مترادف اندرز : پند، تذکیر، توصیه، سفارش، عبرت، موعظه، نصیحت، وصیت، وعظ

اندرز

اندرزا

اندرزنیوش

اندرزگر

<hr> مترادف اندروا : آویخته، آویزان، معلق

مترادف اندروا : آویخته، آویزان، معلق

اندروا

اندروب

اندرورد

<hr> مترادف اندرون : حرمسرا، باطن، درون، ضمیر، تو، داخل، در، لا، مابین ، برون، ظاهر، بیرون، خارج <hr> متضاد اندرون : بیرونی

مترادف اندرون : حرمسرا، باطن، درون، ضمیر، تو، داخل، در، لا، مابین ، برون، ظاهر، بیرون، خارج متضاد اندرون : بیرونی

اندرون

اندرونه

اندرونه شناسی

<hr> مترادف اندرونی : حرمسرا، حرم، تویی، داخلی <hr> متضاد اندرونی : بیرونی

مترادف اندرونی : حرمسرا، حرم، تویی، داخلی متضاد اندرونی : بیرونی

اندرونی

اندرگاه

اندفاع

اندماج

اندمال

اندمه

انده

انده گسار

اندهان

اندهمند

اندهگن

اندو

اندوب

<hr> مترادف اندوختن : پس انداز کردن، جمع کردن، ذخیره کردن

مترادف اندوختن : پس انداز کردن، جمع کردن، ذخیره کردن

واژه های حرف "ا" - فرهنگ عمید