فرهنگ عمید

بهرمند

بهرمه

<hr> مترادف بهره : برخه، بهر، حصه، سهم، قسمت، نصیب، بخش، سود، صرفه، فایده، نتیجه، ربح، مزد، منفعت، نفع، حظ، حاصل، محصول، حاصل قسمت، حق مالک

مترادف بهره : برخه، بهر، حصه، سهم، قسمت، نصیب، بخش، سود، صرفه، فایده، نتیجه، ربح، مزد، منفعت، نفع، حظ، حاصل، محصول، حاصل قسمت، حق مالک

بهره

بهره بر

بهره بردار

<hr> مترادف بهره برداری : استحصال، استخراج، استفاده، سود

مترادف بهره برداری : استحصال، استخراج، استفاده، سود

بهره برداری

بهره بهره

<hr> مترادف بهره مند : برخوردار، بهره ور، رستی خوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع <hr> متضاد بهره مند : بی بهره، محروم

مترادف بهره مند : برخوردار، بهره ور، رستی خوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع متضاد بهره مند : بی بهره، محروم

بهره مند

<hr> مترادف بهره مندی : انتفاع، بهره وری، تمتع، کامیابی ، بهره برداری <hr> متضاد بهره مندی : بی بهرگی

مترادف بهره مندی : انتفاع، بهره وری، تمتع، کامیابی ، بهره برداری متضاد بهره مندی : بی بهرگی

بهره مندی

<hr> مترادف بهره ور : برخوردار، کامیاب، متمتع، محظوظ، مستفید، منتفع <hr> متضاد بهره ور : محروم

مترادف بهره ور : برخوردار، کامیاب، متمتع، محظوظ، مستفید، منتفع متضاد بهره ور : محروم

بهره ور

<hr> مترادف بهره وری : استفاده، انتفاع، بهره جویی، تمتع <hr> متضاد بهره وری : محرومیت

مترادف بهره وری : استفاده، انتفاع، بهره جویی، تمتع متضاد بهره وری : محرومیت

بهره وری

بهره یاب

بهروج

<hr> مترادف بهروز : خوشبخت، سعادتمند، نیکبخت، نیک روز <hr> متضاد بهروز : سیه روز

مترادف بهروز : خوشبخت، سعادتمند، نیکبخت، نیک روز متضاد بهروز : سیه روز

بهروز

بهروزه

<hr> مترادف بهروزی : خوشبختی، سعادت، نیکبختی <hr> متضاد بهروزی : سیه بختی، بدبختی

مترادف بهروزی : خوشبختی، سعادت، نیکبختی متضاد بهروزی : سیه بختی، بدبختی

بهروزی

بهرومند

بهرک

بهزاد

بهسازی

<hr> مترادف بهشت : ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم <hr> متضاد بهشت : دوزخ

مترادف بهشت : ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم متضاد بهشت : دوزخ

بهشت

<hr> مترادف بهشتی : مربوط به بهشت، اهل بهشت، جنت مکان، خلدآشیان ، دل پذیر، خوشایند <hr> متضاد بهشتی : دوزخی، دوزخ نشین

مترادف بهشتی : مربوط به بهشت، اهل بهشت، جنت مکان، خلدآشیان ، دل پذیر، خوشایند متضاد بهشتی : دوزخی، دوزخ نشین

بهشتی

بهشتی رو

بهق

بهل

بهله

<hr> مترادف بهمان : بیسار، بیستار، فلان

مترادف بهمان : بیسار، بیستار، فلان

بهمان

<hr> مترادف بهمن : برف، کولاک، جدی

مترادف بهمن : برف، کولاک، جدی

بهمن

بهمنجنه

بهمنگان

بهنانه

بهو

<hr> مترادف بهوش : آگاه، باهوش، هوشیار ، متوجه، ملتفت، مواظب <hr> متضاد بهوش : بی هوش، ناهشیار

مترادف بهوش : آگاه، باهوش، هوشیار ، متوجه، ملتفت، مواظب متضاد بهوش : بی هوش، ناهشیار

بهوش

بهک

<hr> مترادف بهی : زیبا، جمیل، قشنگ، خوب، نیک، نیکو | نیکی، خوبی، نیک بختی، کامروایی، سعادت ، صحت، سلامت، تندرستی، بهبود، شفا، عافیت، بهروزی، خیر، آبی <hr> متضاد بهی : شقاوت، شوربختی، بدبختی

مترادف بهی : زیبا، جمیل، قشنگ، خوب، نیک، نیکو | نیکی، خوبی، نیک بختی، کامروایی، سعادت ، صحت، سلامت، تندرستی، بهبود، شفا، عافیت، بهروزی، خیر، آبی متضاد بهی : شقاوت، شوربختی، بدبختی

بهی

<hr> مترادف بهیار : پرستار <hr> متضاد بهیار : بیمار، مریض

مترادف بهیار : پرستار متضاد بهیار : بیمار، مریض

بهیار

بهیاری

بهیج

بهیزک

<hr> مترادف بهیمه : جانور، چهارپا، حیوان، ستور <hr> متضاد بهیمه : آدم، انسان

مترادف بهیمه : جانور، چهارپا، حیوان، ستور متضاد بهیمه : آدم، انسان

بهیمه

<hr> مترادف بهیمی : جانوری، حیوانی <hr> متضاد بهیمی : انسانی

مترادف بهیمی : جانوری، حیوانی متضاد بهیمی : انسانی

بهیمی

<hr> مترادف بهین : بهترین، بهینه، خوب، نیکو، گزیده، منتخب، نیکوترین، حلاج، نداف

مترادف بهین : بهترین، بهینه، خوب، نیکو، گزیده، منتخب، نیکوترین، حلاج، نداف

بهین

<hr> مترادف بهیه : تابان، روشن، فاخر، شکوهمند

مترادف بهیه : تابان، روشن، فاخر، شکوهمند

بهیه

<hr> مترادف بو : رایحه، ریح، شمه، شمیم، عطر، نفحه، نکهت، امید، آرزو، بادا، باشد

مترادف بو : رایحه، ریح، شمه، شمیم، عطر، نفحه، نکهت، امید، آرزو، بادا، باشد

بو

بو سبل

بو گرفته

بوآ

<hr> مترادف بوا : ( بوآ ) مار عظیم الجثه بی زهر

مترادف بوا : ( بوآ ) مار عظیم الجثه بی زهر

واژه های حرف "ب" - فرهنگ عمید