فرهنگ عمید

جش

جشا

جشان

جشمیزج

<hr> مترادف جشن : بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی

مترادف جشن : بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی

جشن

<hr> مترادف جشنواره : جشن، فستیوال

مترادف جشنواره : جشن، فستیوال

جشنواره

جشنگاه

جشه

جشیر

جص

جصاص

جعال

جعاله

<hr> مترادف جعبه : بسته، صندوق، قوطی، مجری، تیردان، تیرکش <hr> برابر پارسی : شَگا، تیردان، کیوت، بسته، شگا

مترادف جعبه : بسته، صندوق، قوطی، مجری، تیردان، تیرکش برابر پارسی : شَگا، تیردان، کیوت، بسته، شگا

جعبه

<hr> مترادف جعد : زلف، گیسو، مو

مترادف جعد : زلف، گیسو، مو

جعد

<hr> برابر پارسی : شومخ، گل گلاب

برابر پارسی : شومخ، گل گلاب

جعفری

<hr> مترادف جعل : تقلب، دروغ، درآوردن، ساختگی، ازخوددرآوردن، ساختن | غایط، فضله، نجاست، سوسک <hr> برابر پارسی : برساخت، روسازی، ساختگی

مترادف جعل : تقلب، دروغ، درآوردن، ساختگی، ازخوددرآوردن، ساختن | غایط، فضله، نجاست، سوسک برابر پارسی : برساخت، روسازی، ساختگی

جعل

<hr> مترادف جعلی : تقلبی، ساختگی، قلابی، مجعول، مستعار، موهوم <hr> متضاد جعلی : اصلی، اصیل <hr> برابر پارسی : برساخته، دروغین، ساختگی

مترادف جعلی : تقلبی، ساختگی، قلابی، مجعول، مستعار، موهوم متضاد جعلی : اصلی، اصیل برابر پارسی : برساخته، دروغین، ساختگی

جعلی

جغبوت

جغجغه

<hr> مترادف جغد : بوف، بوم، کنگر، کوف

مترادف جغد : بوف، بوم، کنگر، کوف

جغد

جغدستان

جغرات

جغرافی

<hr> برابر پارسی : گیتا شناسی، جهان نمایی، گیتی شناسی

برابر پارسی : گیتا شناسی، جهان نمایی، گیتی شناسی

جغرافیا

جغز

جغزواره

جغش

جغله

جغنه

<hr> برابر پارسی : تاج، افسر

برابر پارسی : تاج، افسر

جغه

جغور بغور

جغوربغور

جف

جف القلم

<hr> مترادف جفا : آزار، اذیت، بی وفایی، بی مهری، تطاول، جور، ستم، ظلم، غدر، نامهربانی <hr> متضاد جفا : مهر <hr> برابر پارسی : ستم، آزار، بیداد

مترادف جفا : آزار، اذیت، بی وفایی، بی مهری، تطاول، جور، ستم، ظلم، غدر، نامهربانی متضاد جفا : مهر برابر پارسی : ستم، آزار، بیداد

جفا

جفات

جفاجف

جفار

جفاف

جفان

<hr> مترادف جفاپیشه : آزارپیشه، ستمگر، ظالم، متعدی، نامهربان <hr> متضاد جفاپیشه : مهربان <hr> برابر پارسی : آزارنده

مترادف جفاپیشه : آزارپیشه، ستمگر، ظالم، متعدی، نامهربان متضاد جفاپیشه : مهربان برابر پارسی : آزارنده

جفاپیشه

<hr> مترادف جفت : خمیده، کج، چوب بست، سقف | زن، زوجه، زوج، همسر، جور، مانند، مثل، عدیل، لنگه، بغل، کنار، مزدوج <hr> متضاد جفت : تک، طاق، فرد

مترادف جفت : خمیده، کج، چوب بست، سقف | زن، زوجه، زوج، همسر، جور، مانند، مثل، عدیل، لنگه، بغل، کنار، مزدوج متضاد جفت : تک، طاق، فرد

جفت

جفت آفرید

جفت افرید

<hr> مترادف جفت گیری : بارورسازی، گشن، لقاح، جماع، مباشرت، مقاربت

مترادف جفت گیری : بارورسازی، گشن، لقاح، جماع، مباشرت، مقاربت

واژه های حرف "ج" - فرهنگ عمید