فرهنگ عمید

<hr> مترادف صواب : درستی، راست، راستی، درست، صحیح، سزاوار، بجا، معقول <hr> متضاد صواب : خطا <hr> برابر پارسی : پسندیده، خوب، راست و درست، سزاوار، شایسته، نیک

مترادف صواب : درستی، راست، راستی، درست، صحیح، سزاوار، بجا، معقول متضاد صواب : خطا برابر پارسی : پسندیده، خوب، راست و درست، سزاوار، شایسته، نیک

صواب

صواب رای

صواب رایی

صواب نما

<hr> مترادف صوابدید : پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت دید <hr> برابر پارسی : نیک نگری، سِگالش

مترادف صوابدید : پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت دید برابر پارسی : نیک نگری، سِگالش

صوابدید

صواحب

صوارم

صواع

صواعق

صواغ

صوام

صوامع

صوان

<hr> مترادف صوب : آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه، درست

مترادف صوب : آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه، درست

صوب

صوبه

صوبه دار

<hr> مترادف صوت : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا <hr> برابر پارسی : آهنگ، آوا، بانگ، سدا

مترادف صوت : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا برابر پارسی : آهنگ، آوا، بانگ، سدا

صوت

<hr> مترادف صور : بوق، شیپور، نفیر <hr> برابر پارسی : رخ ها، رخسارها، چهره

مترادف صور : بوق، شیپور، نفیر برابر پارسی : رخ ها، رخسارها، چهره

صور

<hr> مترادف صورت : چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت، فرم، لفظ، سیاهه، لیست، پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش <hr> متضاد صورت : معنی <hr> برابر پارسی : روی، چهره، رخسار، رخساره، گونه، مانند

مترادف صورت : چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت، فرم، لفظ، سیاهه، لیست، پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش متضاد صورت : معنی برابر پارسی : روی، چهره، رخسار، رخساره، گونه، مانند

صورت

صورت آرا

صورت آرایی

صورت آفرین

صورت ارا

صورت ارایی

صورت افرین

صورت باز

صورت بند

صورت بندی

صورت بین

<hr> برابر پارسی : نشست نامه

برابر پارسی : نشست نامه

صورت جلسه

<hr> مترادف صورت حساب : سیاهه، فاکتور <hr> برابر پارسی : سیاهه درآمد ها | پرداخت نامه

مترادف صورت حساب : سیاهه، فاکتور برابر پارسی : سیاهه درآمد ها | پرداخت نامه

صورت حساب

صورت خانه

<hr> مترادف صورت ساز : صورت نویس، مصور، نقاش

مترادف صورت ساز : صورت نویس، مصور، نقاش

صورت ساز

صورت سازی

<hr> مترادف صورت مجلس : استشهاد، صورت جلسه

مترادف صورت مجلس : استشهاد، صورت جلسه

صورت مجلس

صورت ناپذیر

<hr> مترادف صورت نگار : تصویرگر، رسام، صورت بند، نقاش، نقشبند، نگارگر، مصور <hr> برابر پارسی : چهره نگار

مترادف صورت نگار : تصویرگر، رسام، صورت بند، نقاش، نقشبند، نگارگر، مصور برابر پارسی : چهره نگار

صورت نگار

<hr> برابر پارسی : انجام شدنی، انجام پذیر

برابر پارسی : انجام شدنی، انجام پذیر

صورت پذیر

صورت پرست

صورت پرستی

<hr> مترادف صورتخانه : نگارخانه، نگارستان

مترادف صورتخانه : نگارخانه، نگارستان

صورتخانه

صورتک

صورتکاری

<hr> برابر پارسی : نگارگر

صورتکش

<hr> مترادف صورتگر : تصویرساز، تصویرگر، چهره نگار، رسام، مصور، نقاش، نگارگر <hr> برابر پارسی : چهره پرداز

مترادف صورتگر : تصویرساز، تصویرگر، چهره نگار، رسام، مصور، نقاش، نگارگر برابر پارسی : چهره پرداز

صورتگر

<hr> مترادف صورتگری : تصویرسازی، تصویرگری، چهره نگاری، نقاشی، نگارگری

مترادف صورتگری : تصویرسازی، تصویرگری، چهره نگاری، نقاشی، نگارگری

واژه های حرف "ص" - فرهنگ عمید