فرهنگ عمید

مهماندوست

<hr> مترادف مهمانکده : مسافرخانه، مهمان پذیر

مترادف مهمانکده : مسافرخانه، مهمان پذیر

مهمانکده

<hr> مترادف مهمانی : جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه <hr> متضاد مهمانی : میزبانی

مترادف مهمانی : جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه متضاد مهمانی : میزبانی

مهمانی

<hr> مترادف مهمل : اراجیف، بی اساس، بی سروته، بی فایده، بیکاره، بی معنی، بیهوده، جفنگ، چرت، چرند، حرف پوچ، حرف مفت، ژاژ، کشکی، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، ول، هجو، هرز، هرزه، یاوه، خوار، آسان گرفته، فروگذشته <hr> برابر پارسی : یاوه، چرند، پوچ، پرت و پلا

مترادف مهمل : اراجیف، بی اساس، بی سروته، بی فایده، بیکاره، بی معنی، بیهوده، جفنگ، چرت، چرند، حرف پوچ، حرف مفت، ژاژ، کشکی، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، ول، هجو، هرز، هرزه، یاوه، خوار، آسان گرفته، فروگذشته برابر پارسی : یاوه، چرند، پوچ، پرت و پلا

مهمل

مهمه

<hr> مترادف مهموز : همزه دار

مترادف مهموز : همزه دار

مهموز

<hr> مترادف مهموم : اندوهناک، اندوهگین، اوقات تلخ، حزین، غمناک، غمگین، غمین، محزون، مغموم <hr> متضاد مهموم : مشعوف، نشیط، پرنشاط

مترادف مهموم : اندوهناک، اندوهگین، اوقات تلخ، حزین، غمناک، غمگین، غمین، محزون، مغموم متضاد مهموم : مشعوف، نشیط، پرنشاط

مهموم

<hr> برابر پارسی : فخیز

مهمیز

<hr> مترادف مهنا : خوش گوار، گوارا <hr> متضاد مهنا : ناگوار

مترادف مهنا : خوش گوار، گوارا متضاد مهنا : ناگوار

مهنا

مهنامه

مهناوی

مهند

<hr> مترادف مهندس : فارغ التحصیل رشته های مهندسی، متخصص ماشین آلات ودستگاههای الکترونیکی، طراح ماشین آلات ودستگاهها و ابزار الکترونیکی، آرشیتکت، معمار <hr> برابر پارسی : مهندز، کارشناس

مترادف مهندس : فارغ التحصیل رشته های مهندسی، متخصص ماشین آلات ودستگاههای الکترونیکی، طراح ماشین آلات ودستگاهها و ابزار الکترونیکی، آرشیتکت، معمار برابر پارسی : مهندز، کارشناس

مهندس

مهوس

<hr> مترادف مهوش : زهره جبین، زیبا، ماهرخ، ماهرو، مه پیکر، مه جبین، مهرخ، مهرو، مهسا، مه سیما، مه لقا

مترادف مهوش : زهره جبین، زیبا، ماهرخ، ماهرو، مه پیکر، مه جبین، مهرخ، مهرو، مهسا، مه سیما، مه لقا

مهوش

<hr> مترادف مهوع : تهوع آور، قی آور، قی زا، نفرت انگیز

مترادف مهوع : تهوع آور، قی آور، قی زا، نفرت انگیز

مهوع

مهول

مهپاره

مهچه

مهک

<hr> مترادف مهیا : آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده <hr> متضاد مهیا : نامهیا <hr> برابر پارسی : آماده، ساخته و پرداخته، فراهم

مترادف مهیا : آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده متضاد مهیا : نامهیا برابر پارسی : آماده، ساخته و پرداخته، فراهم

مهیا

مهیاوه

<hr> مترادف مهیب : بامهابت، باهیبت، ترس آور، ترساننده، ترسناک، خوفناک، دهشتناک، رعب آور، رعب انگیز، زشت، سهمگین، سهمناک، عظیم، مخوف، مکروه، نازیبا، وحشتناک، وهمناک، هایل، هولناک <hr> برابر پارسی : سهمناک، ترسناک، ترس آور، هراسناک

مترادف مهیب : بامهابت، باهیبت، ترس آور، ترساننده، ترسناک، خوفناک، دهشتناک، رعب آور، رعب انگیز، زشت، سهمگین، سهمناک، عظیم، مخوف، مکروه، نازیبا، وحشتناک، وهمناک، هایل، هولناک برابر پارسی : سهمناک، ترسناک، ترس آور، هراسناک

مهیب

<hr> مترادف مهیج : برانگیزاننده، پرشور، شورانگیز، هیجان آور، هیجان انگیز <hr> برابر پارسی : پرسوز، شورانگیز، برانگیزنده

مترادف مهیج : برانگیزاننده، پرشور، شورانگیز، هیجان آور، هیجان انگیز برابر پارسی : پرسوز، شورانگیز، برانگیزنده

مهیج

مهیر

مهیره

<hr> مترادف مهیل : ترسناک، خوف انگیز، سهمناک، هول انگیز، مخوف، هولناک

مترادف مهیل : ترسناک، خوف انگیز، سهمناک، هول انگیز، مخوف، هولناک

مهیل

<hr> مترادف مهیمن : حارس، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ

مترادف مهیمن : حارس، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ

مهیمن

<hr> مترادف مهین : خوار، زبون، سست، ضعیف، بزرگ تر، بزرگ، بزرگترین <hr> متضاد مهین : کهین

مترادف مهین : خوار، زبون، سست، ضعیف، بزرگ تر، بزرگ، بزرگترین متضاد مهین : کهین

مهین

مهیوه

<hr> مترادف مو : تاک، رز، درخت انگور | جعد، زلف، شعر، کاکل، گیس، گیسو

مترادف مو : تاک، رز، درخت انگور | جعد، زلف، شعر، کاکل، گیس، گیسو

مو

موائد

<hr> مترادف موات : بایر، بی کشت، لم یزرع، بی جان، مرده

مترادف موات : بایر، بی کشت، لم یزرع، بی جان، مرده

موات

مواتات

مواثیق

<hr> مترادف مواج : پرموج، زخار، متموج، موجدار، موج زن <hr> متضاد مواج : آرام <hr> برابر پارسی : پرخیزاب، خیزابه دار، خیزابدار، شکن گیر، خیزابه گیر

مترادف مواج : پرموج، زخار، متموج، موجدار، موج زن متضاد مواج : آرام برابر پارسی : پرخیزاب، خیزابه دار، خیزابدار، شکن گیر، خیزابه گیر

مواج

<hr> مترادف مواجب : ادرار، حقوق، شهریه، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه <hr> برابر پارسی : ماهانه، مزد، کارمزد

مترادف مواجب : ادرار، حقوق، شهریه، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه برابر پارسی : ماهانه، مزد، کارمزد

مواجب

<hr> مترادف مواجه : برابر، روبرو، مصادف، مقابل <hr> برابر پارسی : روبرو، دچار، رو در رو، رویارویی

مترادف مواجه : برابر، روبرو، مصادف، مقابل برابر پارسی : روبرو، دچار، رو در رو، رویارویی

مواجه

<hr> مترادف مواجهه : تلاقی، رویارویی <hr> برابر پارسی : رویارویی، دچاری، رودررویی، رویایی

مترادف مواجهه : تلاقی، رویارویی برابر پارسی : رویارویی، دچاری، رودررویی، رویایی

مواجهه

<hr> مترادف مواخات : اخوت، برابری، برادری، مواخات، برادری کردن، دوستی کردن | برادری، دوستی، عقد اخوت و دوستی داشتن

مترادف مواخات : اخوت، برابری، برادری، مواخات، برادری کردن، دوستی کردن | برادری، دوستی، عقد اخوت و دوستی داشتن

مواخات

مواخذ

<hr> مترادف مواخذه : بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش، اعتراض، ایراد، تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت، بازخواست کردن، تنبیه کردن، سیاست کردن <hr> برابر پارسی : بازخواست، سرزنش | ( موُاخذه ) سرزنش، بازخواست

مترادف مواخذه : بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش، اعتراض، ایراد، تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت، بازخواست کردن، تنبیه کردن، سیاست کردن برابر پارسی : بازخواست، سرزنش | ( موُاخذه ) سرزنش، بازخواست

مواخذه

<hr> مترادف مواد : ماده ها، مخدرها هروئین و <hr> برابر پارسی : ماده، ماتک، ماتکان

مترادف مواد : ماده ها، مخدرها هروئین و برابر پارسی : ماده، ماتک، ماتکان

مواد

موادعت

مواربه

<hr> مترادف موارد : موردها، حالات، اوضاع، مناسبت ها <hr> برابر پارسی : گاه، گاهی، نکته ها

مترادف موارد : موردها، حالات، اوضاع، مناسبت ها برابر پارسی : گاه، گاهی، نکته ها

واژه های حرف "م" - فرهنگ عمید