فرهنگ عمید

پشت ریش

پشت مازه

پشت ماهی

پشت نویسی

<hr> مترادف پشت هم انداز : چاخان، حیله گر، دروغگو، دوال باز، شارلاتان، کذاب <hr> متضاد پشت هم انداز : صادق

مترادف پشت هم انداز : چاخان، حیله گر، دروغگو، دوال باز، شارلاتان، کذاب متضاد پشت هم انداز : صادق

پشت هم انداز

پشت هم اندازی

<hr> مترادف پشت پایی : امرد، بی ریش، مخنث، هیز

مترادف پشت پایی : امرد، بی ریش، مخنث، هیز

پشت پایی

<hr> مترادف پشت کار : اراده، استقامت

مترادف پشت کار : اراده، استقامت

پشت کار

پشت کوژ

<hr> مترادف پشت گرمی : اتکا، استظهار، اطمینان، اعتماد، توکل، مظاهرت

مترادف پشت گرمی : اتکا، استظهار، اطمینان، اعتماد، توکل، مظاهرت

پشت گرمی

پشت گلی

<hr> مترادف پشتاره : خورجین، کوله بار

مترادف پشتاره : خورجین، کوله بار

پشتاره

پشتاپشت

پشتبان

پشتدار

پشتلنگ

<hr> مترادف پشته : تپه، تل، فلات، کومه، کوهپایه، ناهموار

مترادف پشته : تپه، تل، فلات، کومه، کوهپایه، ناهموار

پشته

پشتو

<hr> مترادف پشتوار : پشتیبان، مددکار، معین، یار، یاور

مترادف پشتوار : پشتیبان، مددکار، معین، یار، یاور

پشتوار

پشتواره

پشتوان

<hr> مترادف پشتوانه : اعتبار، تضمین، پشتیبان، پشتوان، پشتیوان، تکیه گاه، ظهیر، حامی، مددکار، معین، یار، یاور

مترادف پشتوانه : اعتبار، تضمین، پشتیبان، پشتوان، پشتیوان، تکیه گاه، ظهیر، حامی، مددکار، معین، یار، یاور

پشتوانه

<hr> مترادف پشتک : معلق، وارو

مترادف پشتک : معلق، وارو

پشتک

پشتکار

<hr> مترادف پشتی : امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری، بالش، تکیه گاه، مخده

مترادف پشتی : امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری، بالش، تکیه گاه، مخده

پشتی

پشتی گر

<hr> مترادف پشتیبان : پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور <hr> متضاد پشتیبان : مخالف

مترادف پشتیبان : پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور متضاد پشتیبان : مخالف

پشتیبان

<hr> مترادف پشتیبانی : تایید، تقویت، حفظ، حمایت، طرفداری، محافظت، مدافعه

مترادف پشتیبانی : تایید، تقویت، حفظ، حمایت، طرفداری، محافظت، مدافعه

پشتیبانی

<hr> مترادف پشتیوان : پشتیبان، حامی، مددکار، یاور

مترادف پشتیوان : پشتیبان، حامی، مددکار، یاور

پشتیوان

پشلنگ

پشلیدن

<hr> مترادف پشم : پت، صوف، کرک، هیچ، پت

مترادف پشم : پت، صوف، کرک، هیچ، پت

پشم

پشم الود

پشمالود

پشماگند

پشمک

پشمین

<hr> مترادف پشمینه پوش : درویش، صوفی، فقیر

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید