فرهنگ عمید

پیانیست

پیاهو

پیاوار

<hr> مترادف پیاپی : پی درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر

مترادف پیاپی : پی درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر

پیاپی

پیت

پیتک

<hr> مترادف پیجامه : ازار، پیژاما، پیژامه، زیرجامه، زیرشلوار، سراویل

مترادف پیجامه : ازار، پیژاما، پیژامه، زیرجامه، زیرشلوار، سراویل

پیجامه

پیخ

پیخال

پیختن

پیخته

پیختگی

پیخست

پیخسته

<hr> مترادف پیدا : آشکار، آشکارا، بارز، پدید، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا، شناخته، متمایز، مشخص <hr> متضاد پیدا : ناپیدا، نهان

مترادف پیدا : آشکار، آشکارا، بارز، پدید، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا، شناخته، متمایز، مشخص متضاد پیدا : ناپیدا، نهان

پیدا

پیدا کننده

پیدازا

پیداوار

پیداوسی

پیداکننده

پیداگر

<hr> مترادف پیدایش : احداث، ایجاد، بروز، پیدایی، تکون، تکوین، طلوع، ظهور، وقوع

مترادف پیدایش : احداث، ایجاد، بروز، پیدایی، تکون، تکوین، طلوع، ظهور، وقوع

پیدایش

<hr> مترادف پیدایی : بروز، پیدایش، تکون، طلوع، ظهور

مترادف پیدایی : بروز، پیدایش، تکون، طلوع، ظهور

پیدایی

<hr> مترادف پیر : جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، معمر، پاتال، فرتوت، ناتوان، ابدال، اوتاد، خضر، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد، پیشوا، قاید ، مرید <hr> متضاد پیر : برنا، جوان

مترادف پیر : جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، معمر، پاتال، فرتوت، ناتوان، ابدال، اوتاد، خضر، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد، پیشوا، قاید ، مرید متضاد پیر : برنا، جوان

پیر

پیر زن

پیر مریدی

پیر پنبه

پیر کفتار

پیرا

پیرار

پیرارسال

<hr> مترادف پیراستن : پیرایه کردن، زینت کردن، مزین کردن، زدایش، زدودن، صیقل دادن، رفو کردن، وصله کردن

مترادف پیراستن : پیرایه کردن، زینت کردن، مزین کردن، زدایش، زدودن، صیقل دادن، رفو کردن، وصله کردن

پیراستن

پیراسته

<hr> مترادف پیراستگی : تزیین، تنقیح، زدایش، رفو، وصله <hr> متضاد پیراستگی : آراستگی

مترادف پیراستگی : تزیین، تنقیح، زدایش، رفو، وصله متضاد پیراستگی : آراستگی

پیراستگی

پیراشکی

پیرامن

<hr> مترادف پیرامون : اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط

مترادف پیرامون : اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط

پیرامون

پیرامید

پیران سال

پیران سر

پیرانه

پیرانه سر

پیراهان

پیراهش

<hr> مترادف پیراهن : پیرهن، جامه، قمیص

مترادف پیراهن : پیرهن، جامه، قمیص

پیراهن

پیراهه

پیراهیدن

<hr> مترادف پیرایش : زیب، زیور، تزیین، مزین، آرایش

مترادف پیرایش : زیب، زیور، تزیین، مزین، آرایش

واژه های حرف "پ" - فرهنگ عمید