واژه نامه بختیاریکا

پرنا

پرناکی

<hr> مترادف پرنده : طایر، طیر، مرغ

مترادف پرنده : طایر، طیر، مرغ

پرنده

پرنیدن

<hr> مترادف پره : پروانه، چرخ دنده، دندانه، چنبر، چنبره، حلقه

مترادف پره : پروانه، چرخ دنده، دندانه، چنبر، چنبره، حلقه

پره

پره گرنیدن

<hr> مترادف پرهیاهو : پرازدحام، پرسروصدا، جنجال، شلوغ <hr> متضاد پرهیاهو : آرام، ساکت

مترادف پرهیاهو : پرازدحام، پرسروصدا، جنجال، شلوغ متضاد پرهیاهو : آرام، ساکت

پرهیاهو

<hr> مترادف پرهیز : اتقا، اجتناب، احتراز، تجنب، تحرز، حذر، خویشتن داری، دوری، رژیم، کف نفس، گریز، ورع، احتما، امساک

مترادف پرهیز : اتقا، اجتناب، احتراز، تجنب، تحرز، حذر، خویشتن داری، دوری، رژیم، کف نفس، گریز، ورع، احتما، امساک

پرهیز

<hr> برابر پارسی : تن آزمایی، پوش آزمایی

برابر پارسی : تن آزمایی، پوش آزمایی

پرو

<hr> مترادف پرواز : پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار، سیر، عروج ، نزول

مترادف پرواز : پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار، سیر، عروج ، نزول

پرواز

پرواز جمعی با قاعده

پرواز کردن

<hr> مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

مترادف پروانه : اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز، پره، ملخ، شب پره

پروانه

پروراننده

پروردن

<hr> مترادف پروردگار : آفریدگار، الله، ایزد، جان آفرین، خدا، دادار، رب، کردگار، یزدان <hr> متضاد پروردگار : بنده، عبد

مترادف پروردگار : آفریدگار، الله، ایزد، جان آفرین، خدا، دادار، رب، کردگار، یزدان متضاد پروردگار : بنده، عبد

پروردگار

<hr> برابر پارسی : فرآیند

پروسه

پرونا

پروند

پرونیدن

پروهستن

پروپی

پرپر

پرپری

<hr> مترادف پرپشت : انبوه، جعودت، فراوان، متراکم، مجعد <hr> متضاد پرپشت : کم پشت

مترادف پرپشت : انبوه، جعودت، فراوان، متراکم، مجعد متضاد پرپشت : کم پشت

پرپشت

پرپیم

پرپین

پرچ

<hr> مترادف پرچانگی : پرحرفی، پرگویی، روده درازی، وراجی <hr> متضاد پرچانگی : کم حرفی

مترادف پرچانگی : پرحرفی، پرگویی، روده درازی، وراجی متضاد پرچانگی : کم حرفی

پرچانگی

پرچستو

پرچل

پرچل بر کردن

پرچلو

پرچلک

<hr> مترادف پرچم : بیرق، درفش، رایت، علم، لوا، زبانه، لهیب، زلف، کاکل، مو

مترادف پرچم : بیرق، درفش، رایت، علم، لوا، زبانه، لهیب، زلف، کاکل، مو

پرچم

<hr> مترادف پرچم دار : پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشقراول، متقدم، بیرقدار، طلایه دار، علمدار

مترادف پرچم دار : پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشقراول، متقدم، بیرقدار، طلایه دار، علمدار

پرچم دار

پرچک

پرچیدن

<hr> مترادف پرچین : حصار، خاربست، خارجین، دیواره

واژه های حرف "پ" - واژه نامه بختیاریکا