صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ب" - اصطلاحات
بند دل پاره شدن
بند را اب دادن
بندتنبانی یا بندتنبونی
بندری می زنه
به ابدیت پیوستن
به اسب شاه گفتند یابو
به اسب شاه یابو گفتن
به اسم بچه مادر می خوره قند و کلوچه
به اسم کسی تمام شدن یا دررفتن
به اسم کسی تمام کردن
به بار اوردن
به بار نشستن
به تخم کسی
به تریج قباش خورده
به تریش قبای کسی برخوردن
به تیر غیب گرفتار شدن
به تیپ هم زدن
به جاده خاکی یا جاده ی خاکی انداختن یا زدن
به جای باریک یا نازک کشیدن یا رسیدن
به جای خود
به جایی برنخوردن
به جایی رساندن چیزی
به جایی رسیدن
به جایی کشیدن
به حساب کسی رسیدن
به خال زدن
به خاک سیاه نشاندن
به خاک سیاه نشستن
به خدا رسیدن
به خط تعارف رسیده
به خون کسی تشنه بودن
به داد کسی رسیدن
به در بسته خوردن یا با در بسته روبرو شدن
به در می گوید دیوار بشنود
به در گفتن که یا تا دیوار بشنود
به درد لای جرز خوردن یا برای لای جرز خوب بودن
به دست وپا افتادن
به دست وپای کسی افتادن
به دعای گربه سیاه باران نمی اید
به دل چسبیدن
به دل کسی راه رفتن
به رخ کشیدن
به روباهه گفتند شاهدت کیه گفت دمم
به روی باز کسی می روند نه به در باز
به ریش کسی بستن یا چسباندن
به ریش کسی خندیدن
به زانو درامدن
به زانو دراوردن کسی
بیشتر