انگلیسی به انگلیسی

<hr> ارتفاع هواپیما از سطح آب یا خشکی، فرازی مطلق، ارتفاع مطلق

ارتفاع هواپیما از سطح آب یا خشکی، فرازی مطلق، ارتفاع مطلق

absolute altitude

absolute assignment

absolute cell reference

absolute construction

absolute control

absolute discretion

absolute humidity

absolute insolvency

absolute justice

<hr> اکثریت مطلق (بیش از پنجاه در صد)

اکثریت مطلق (بیش از پنجاه در صد)

absolute majority

absolute monarchy

absolute order

absolute ownership

<hr> دانگ مطلق، زیر و بم آهنگ

دانگ مطلق، زیر و بم آهنگ

absolute pitch

absolute power

absolute priority rule

absolute right

<hr> حرارت مطلق (که از حرارت صفر مطلق محاسبه می شود و این محاسبه به معیار kelvin است یا به معیار rankine)، دمای بی چون، دمای مطلق

حرارت مطلق (که از حرارت صفر مطلق محاسبه می شود و این محاسبه به معیار kelvin است یا به معیار rankine)، دمای بی چون، دمای مطلق

absolute temperature

absolute term

absolute title

absolute trust

absolute truth

<hr> معنی : قدر مطلق <hr> معانی دیگر : ارزش مطلق، ارزش بی چون

معنی : قدر مطلق معانی دیگر : ارزش مطلق، ارزش بی چون

absolute value

absolute voidness

<hr> صفر مطلق (معادل 273/15 درجه سانتی گراد زیر صفر یا 459/67 درجه فارنهایت زیر صفر)، صفر بی چون

صفر مطلق (معادل 273/15 درجه سانتی گراد زیر صفر یا 459/67 درجه فارنهایت زیر صفر)، صفر بی چون

absolute zero

<hr> مطلقا، کاملا، قطعا، به هیچ وجه، بی شک، حتما، بدون قید و شرط، به کلی، مسلما، صد در صد، بکلی، بهیچوجه، مستبدانه

مطلقا، کاملا، قطعا، به هیچ وجه، بی شک، حتما، بدون قید و شرط، به کلی، مسلما، صد در صد، بکلی، بهیچوجه، مستبدانه

absolutely

absolutely clear

absolutely everything

absolutely necessary

absolutely normal

absolutely true

<hr> اطلاق، مطلقیت، استبداد، تمامیت، استقلال تمامی

اطلاق، مطلقیت، استبداد، تمامیت، استقلال تمامی

absoluteness

<hr> معنی : امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری <hr> معانی دیگر : بخشش (گناهان)، آمرزش، چشم پوشی

معنی : امرزش گناه، بخشایش، بخشودگی، تبرئه، برائت، عفو، انصراف از مجازات، منع تعقیب کیفری معانی دیگر : بخشش (گناهان)، آمرزش، چشم پوشی

absolution

absolutisation

absolutise

<hr> معنی : حکومت مطلقه، مطلق گرایی، طریقه مطلقه، سیستم سلطنت استبدادی، اعتقاد به قادر علی الاطلاق <hr> معانی دیگر : استبداد، مطلق گویی، خودکامگی، حکومت مطلق، (فلسفه) اعتقاد به علی الاطلاق، طریقه مطلق، مطلق باوری، اعتقاد به قادر علی الاطلاق خدا

معنی : حکومت مطلقه، مطلق گرایی، طریقه مطلقه، سیستم سلطنت استبدادی، اعتقاد به قادر علی الاطلاق معانی دیگر : استبداد، مطلق گویی، خودکامگی، حکومت مطلق، (فلسفه) اعتقاد به علی الاطلاق، طریقه مطلق، مطلق باوری، اعتقاد به قادر علی الاطلاق خدا

absolutism

<hr> طرفدار استبداد، کسیکه معتقد به قواى نامحدود الهى است

طرفدار استبداد، کسیکه معتقد به قواى نامحدود الهى است

absolutist

absolutistic

absolutization

<hr> مطلق کردن، تبدیل به مطلق کردن

مطلق کردن، تبدیل به مطلق کردن

absolutize

<hr> بخشیدنى، امرزیدنى، بخشش پذیر، قابل عفو

بخشیدنى، امرزیدنى، بخشش پذیر، قابل عفو

absolvable

<hr> معنی : پاک کردن، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن <hr> معانی دیگر : تبرئه کردن، آزاد کردن (از قید چیزی)، بخشودن، آمرزیدن، بخشیدن گناه، کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن

معنی : پاک کردن، اعلام بی تقصیری کردن، مبرا کردن، بخشیدن، بری الذمه کردن، امرزیدن، عفو کردن، کسی را از گناه بری کردن معانی دیگر : تبرئه کردن، آزاد کردن (از قید چیزی)، بخشودن، آمرزیدن، بخشیدن گناه، کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن

absolve

absolvent

<hr> بخشاینده، امرزنده، غفور

بخشاینده، امرزنده، غفور

absolver

<hr> معنی : جذب کردن، جذب شدن، فرا گرفتن، در اشامیدن، کاملا فرو بردن، تحلیل کردن، مجذوب شدن در، در کشیدن <hr> معانی دیگر : درآشامیدن، درمکیدن، به خود کشیدن، (توجه کسی را) جلب کردن، مجذوب کردن، (نور و صدا را) خفه کردن، جذب کردن (بدون بازتاب یا پژواک)، مغروق کردن، به عهده گرفتن (هزینه و مخارج)، (تکان یا ضربه را) تحمل کردن، فروبردن، جذب شدن غدد، تحلیل بردن، مستغرق بودن

معنی : جذب کردن، جذب شدن، فرا گرفتن، در اشامیدن، کاملا فرو بردن، تحلیل کردن، مجذوب شدن در، در کشیدن معانی دیگر : درآشامیدن، درمکیدن، به خود کشیدن، (توجه کسی را) جلب کردن، مجذوب کردن، (نور و صدا را) خفه کردن، جذب کردن (بدون بازتاب یا پژواک)، مغروق کردن، به عهده گرفتن (هزینه و مخارج)، (تکان یا ضربه را

absorb

absorb cash

<hr> قابلیت جذب شدن، مجذوبیت

قابلیت جذب شدن، مجذوبیت

absorbability

<hr> قابل جذب، جذب کردنی، جذب شدنی، قابل نشف

قابل جذب، جذب کردنی، جذب شدنی، قابل نشف

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی