انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : استهلاک <hr> معانی دیگر : (سرمایه و ماشین آلات و غیره) استهلاک، پولی که بابت استهلاک منظور می شود، قسط استهلاک، استهلاک سرمایه و غیره

معنی : استهلاک معانی دیگر : (سرمایه و ماشین آلات و غیره) استهلاک، پولی که بابت استهلاک منظور می شود، قسط استهلاک، استهلاک سرمایه و غیره

amortization

amortization schedule

<hr> معنی : بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن <hr> معانی دیگر : بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

معنی : بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن معانی دیگر : بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

amortize

amortized loan

amortizement

<hr> اسم خاص مذکر، (انجیل) عاموس (پیامبر یهود - قرن هشتم پیش از میلاد)

اسم خاص مذکر، (انجیل) عاموس (پیامبر یهود - قرن هشتم پیش از میلاد)

amos

amos bronson alcott

amos keinan

amos mansdorff

amos oz

<hr> معنی : میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان، بالغ شدن، رسیدن <hr> معانی دیگر : بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به، جمع (حساب)، مجموع، سرجمع، به مثابه، معادل، اندازه، تعداد

معنی : میزان، مقدار، مبلغ، عده، مایه، مقدار میزان، بالغ شدن، رسیدن معانی دیگر : بالغ شدن بر، سرزدن به، رسیدن به، جمع (حساب)، مجموع، سرجمع، به مثابه، معادل، اندازه، تعداد

amount

amount of claim

amount of money

amount of precipitation

<hr> 1- بالغ شدن (بر)، سرزدن (به)، رسیدن به 2- به مثابه (چیزی) بودن، برابر بودن با

1- بالغ شدن (بر)، سرزدن (به)، رسیدن به 2- به مثابه (چیزی) بودن، برابر بودن با

amount to

amounting to

<hr> معنی : عشق <hr> معانی دیگر : رابطه ی عشقی (به ویژه سری و نامشروع)، محبت

معنی : عشق معانی دیگر : رابطه ی عشقی (به ویژه سری و نامشروع)، محبت

amour

<hr> (فرانسه) احترام به خود، esteem self : عزت نفس، شخصیت

(فرانسه) احترام به خود، esteem self : عزت نفس، شخصیت

amour propre

amourette

amoxapine

amoxicillin

amoxycillin

amoy

<hr> مخفف:، آمپر، (شیمی) یک نوع اسید نوکلئوتید به فرمول c10h14n5o7p که در تمام سلول های زنده موجود است، میزان آمپر

مخفف:، آمپر، (شیمی) یک نوع اسید نوکلئوتید به فرمول c10h14n5o7p که در تمام سلول های زنده موجود است، میزان آمپر

<hr> معنی : شدت جریان برق، میزان نیروی برق برحسب امپر <hr> معانی دیگر : (برق) قدرت جریان برق برحسب آمپر، میزان آمپر، برق شدت جریان برق

معنی : شدت جریان برق، میزان نیروی برق برحسب امپر معانی دیگر : (برق) قدرت جریان برق برحسب آمپر، میزان آمپر، برق شدت جریان برق

amperage

<hr> معنی : امپر <hr> معانی دیگر : (برق) آمپر (شدت جریانی که یک ولت در مداری به مقاومت یک اهم در مدت یک ثانیه ایجاد می نماید)، امپر واحد شدت جریان برق

معنی : امپر معانی دیگر : (برق) آمپر (شدت جریانی که یک ولت در مداری به مقاومت یک اهم در مدت یک ثانیه ایجاد می نماید)، امپر واحد شدت جریان برق

ampere

<hr> علوم مهندسى : امپرمتر

amperemeter

amperometer

<hr> نشانی به این شکل: به کار می رود، نشانی به این شکل: که به جای and به کار می رود

نشانی به این شکل: به کار می رود، نشانی به این شکل: که به جای and به کار می رود

ampersand

<hr> (داروسازی) آمفتامین، ماده ای بفرمول c9h13n که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود

(داروسازی) آمفتامین، ماده ای بفرمول c9h13n که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود

amphetamine

amphiarthrodial

<hr> (کالبدشناسی) مفصل نیمه متحرک (مانند مفاصل بین مهره ها)، مفصل کم حرکت

(کالبدشناسی) مفصل نیمه متحرک (مانند مفاصل بین مهره ها)، مفصل کم حرکت

amphiarthrosis

<hr> (زیست شناسی - در تقسیم هسته ای) دوکچه

(زیست شناسی - در تقسیم هسته ای) دوکچه

amphiaster

<hr> معنی : دوزیستیان، ذوحیاتین <hr> معانی دیگر : ذوحیاتین، دوزیستیان

معنی : دوزیستیان، ذوحیاتین معانی دیگر : ذوحیاتین، دوزیستیان

amphibia

<hr> معنی : دوزیستان، ذوحیات <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیست (جانداران رده ی amphibia که خونسرد و مهره داراند مانند: قورباغه و سمندر)، حیوان دوزیست (ذوحیاتین)، گیاه دوزیست، (هواپیما و غیره) آب خاکی، قادر به نشستن در آب و خشکی، (تانک و زره پوش و غیره) آب خاک رو، آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی

معنی : دوزیستان، ذوحیات معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیست (جانداران رده ی amphibia که خونسرد و مهره داراند مانند: قورباغه و سمندر)، حیوان دوزیست (ذوحیاتین)، گیاه دوزیست، (هواپیما و غیره) آب خاکی، قادر به نشستن در آب و خشکی، (تانک و زره پوش و غیره) آب خاک رو، آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی

amphibian

<hr> معنی : ذوحیاتین، دوزیست، خاکی و ابی، دوجنسه <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیستی، ذوحیات، (هواپیما و تانک و غیره) آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی، آب و خاک رو، (ارتش) وابسته به پیاده کردن قوا از راه دریا، عملیات آب خاکی، دارای دونهاد یا خاصیت یا طبیعت، دونهادی

معنی : ذوحیاتین، دوزیست، خاکی و ابی، دوجنسه معانی دیگر : (جانورشناسی) دوزیستی، ذوحیات، (هواپیما و تانک و غیره) آب خاکی، قادر به حرکت در آب و خشکی، آب و خاک رو، (ارتش) وابسته به پیاده کردن قوا از راه دریا، عملیات آب خاکی، دارای دونهاد یا خاصیت یا طبیعت، دونهادی

amphibious

amphibious aeroplane

amphibious tank

amphibious vehicle

amphibiousness

<hr> معنی : دو پهلو <hr> معانی دیگر : (سنگ شناسی) آمفی بول، مواد کانی (مثل سیلیکا و غیره) که در برخی سنگ ها وجود دارند، نامفهوم

معنی : دو پهلو معانی دیگر : (سنگ شناسی) آمفی بول، مواد کانی (مثل سیلیکا و غیره) که در برخی سنگ ها وجود دارند، نامفهوم

amphibole

amphibolic

<hr> معنی : ابهام، ایهام، سخن دوپهلو <hr> معانی دیگر : ابهام (به ویژه به خاطر بدی ساختمان جمله)، نارسایی، گنگی

معنی : ابهام، ایهام، سخن دوپهلو معانی دیگر : ابهام (به ویژه به خاطر بدی ساختمان جمله)، نارسایی، گنگی

amphibology

amphichrome

amphicrania

<hr> نوشته ی چرند، نوشته ی بی سروته، لاطائل

نوشته ی چرند، نوشته ی بی سروته، لاطائل

amphigory

<hr> (زیست شناسی) هماوری جنسی واقعی، دگرباروری، باروری چلیپایی، دوآمیزی، ترکیب نطفه ء مرد و زن، جفت گیری، مواقعه

(زیست شناسی) هماوری جنسی واقعی، دگرباروری، باروری چلیپایی، دوآمیزی، ترکیب نطفه ء مرد و زن، جفت گیری، مواقعه

amphimixis

<hr> (اسطوره های یونان) آمفیون (فرزند زاوش)

(اسطوره های یونان) آمفیون (فرزند زاوش)

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی