انگلیسی به انگلیسی

bent over

<hr> وابسته به اعماق اقیانوس، دریابن

وابسته به اعماق اقیانوس، دریابن

benthal

<hr> جرمی بنتام (اقتصاد دان و فیلسوف انگلیسی)

جرمی بنتام (اقتصاد دان و فیلسوف انگلیسی)

bentham

<hr> فلسفه سودگرایی (هدف فرد و اجتماع باید این باشد: بیشترین خشنودی برای بیشترین تعداد انسان ها) (رجوع شود به: utilitarianism)

فلسفه سودگرایی (هدف فرد و اجتماع باید این باشد: بیشترین خشنودی برای بیشترین تعداد انسان ها) (رجوع شود به: utilitarianism)

benthamism

benthamite

benthic

<hr> معنی : ته دریا، دریابن <hr> معانی دیگر : همه ی جانوران و گیاهان ته دریا یا دریاچه (به ویژه اقیانوس)، کف زیان، ته زیان، بن زی

معنی : ته دریا، دریابن معانی دیگر : همه ی جانوران و گیاهان ته دریا یا دریاچه (به ویژه اقیانوس)، کف زیان، ته زیان، بن زی

benthos

bento

<hr> بنتونیت (کلوخ متخلخل که از وانهش سنگ های آتشفشانی به وجود می آید و می تواند آب زیادی به خود جذب کند و باد کند)، کلوخ درآشام

بنتونیت (کلوخ متخلخل که از وانهش سنگ های آتشفشانی به وجود می آید و می تواند آب زیادی به خود جذب کند و باد کند)، کلوخ درآشام

bentonite

bentonitic

<hr> وابسته به میز و صندلی که چوب آن با دادن رطوبت و گرما و تحت فشار به صورت دلخواه درآمده است

وابسته به میز و صندلی که چوب آن با دادن رطوبت و گرما و تحت فشار به صورت دلخواه درآمده است

bentwood

<hr> معنی : بی حس کردن، کشتن، بی قدرت کردن، کرخ کردن <hr> معانی دیگر : کرخ (کرخت) کردن، لس کردن، (مجازی - در مورد مغز یا فکر یا احساسات) کشتن، بی حس و حال کردن، کشتن قدرت فکر و ارزو واحساس، کر&nbsp; کردن

معنی : بی حس کردن، کشتن، بی قدرت کردن، کرخ کردن معانی دیگر : کرخ (کرخت) کردن، لس کردن، (مجازی - در مورد مغز یا فکر یا احساسات) کشتن، بی حس و حال کردن، کشتن قدرت فکر و ارزو واحساس، کر کردن

benumb

benumbed

benumbedness

benyamin

<hr> پیشوند: بنزن (پیش از حرف صدادار - در بقیه ی حالات می شود: benzo-)

پیشوند: بنزن (پیش از حرف صدادار - در بقیه ی حالات می شود: benzo-)

benz

benzaiten

benzal

benzal group

<hr> (شیمی) بنزالدئید (آبگونه ی صاف و خوشبویی به فرمول c6h5cho که از روغن بادام تلخ به دست می آید و در صنایع شیمیایی و عطرسازی مصرف دارد)

(شیمی) بنزالدئید (آبگونه ی صاف و خوشبویی به فرمول c6h5cho که از روغن بادام تلخ به دست می آید و در صنایع شیمیایی و عطرسازی مصرف دارد)

benzaldehyde

benzalkonium

benzalkonium chloride

<hr> نام تجارتی آمفتامین (amphetamine)

نام تجارتی آمفتامین (amphetamine)

benzedrine

<hr> معنی : انواع مواد نفتی قابل اشتعال <hr> معانی دیگر : بنزن (c6h6)، هیدروکربور معطر وبی رنگی بفرمول c6h6 که ازتقطیر قطران بدست میامد، بنزین

معنی : انواع مواد نفتی قابل اشتعال معانی دیگر : بنزن (c6h6)، هیدروکربور معطر وبی رنگی بفرمول c6h6 که ازتقطیر قطران بدست میامد، بنزین

benzene

<hr> (شیمی) حلقه ی بنزن (که از شش اتم کربن با اتصال مضاعف یک در میان تشکیل شده است) (benzene nucleus هم می گویند)

(شیمی) حلقه ی بنزن (که از شش اتم کربن با اتصال مضاعف یک در میان تشکیل شده است) (benzene nucleus هم می گویند)

benzene ring

<hr> (شیمی) بنزیدین (nh2c6h4c6h4nh2 - باز بلورین به رنگ سفید یا سرخ)، بنیانی بفرمول c12h12n2

(شیمی) بنزیدین (nh2c6h4c6h4nh2 - باز بلورین به رنگ سفید یا سرخ)، بنیانی بفرمول c12h12n2

benzidine

benzin

<hr> معنی : انواع مواد نفتی قابل اشتعال، بنزین <hr> معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: ligroin، benzene : بنزین

معنی : انواع مواد نفتی قابل اشتعال، بنزین معانی دیگر : (قدیمی) رجوع شود به: ligroin، benzene : بنزین

benzine

<hr> (شیمی) ملح یا استر اسید بنزوئیک، نمکها واملاح اسید بنزوئیک

(شیمی) ملح یا استر اسید بنزوئیک، نمکها واملاح اسید بنزوئیک

benzoate

<hr> (شیمی) بنزوکین (c6h4nh2cooc2h5)، ماده متبلورسفیدی بفرمول c9h11no2 که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود

(شیمی) بنزوکین (c6h4nh2cooc2h5)، ماده متبلورسفیدی بفرمول c9h11no2 که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود

benzocaine

benzodiazepine

<hr> (قدیمی) مشتق از بنزوئین (benzoin)

(قدیمی) مشتق از بنزوئین (benzoin)

benzoic

<hr> (شیمی) اسید بنزوئیک (c6h5cooh)، جوهرحسن لبه

(شیمی) اسید بنزوئیک (c6h5cooh)، جوهرحسن لبه

benzoic acid

<hr> (از ریشه ی عربی)، (نوعی صمغ بلسانی که از برخی درختان حاره ای آسیا از جنس styrax و خانواده ی storax به دست می آید) لوبان جاوی، بخورجاوه، (گیاه شناسی) گیاه لوبان (انواع جنس lindera از خانواده ی laurel)، بچه ته تغاری، درخت حسن لبه، عسلبند

(از ریشه ی عربی)، (نوعی صمغ بلسانی که از برخی درختان حاره ای آسیا از جنس styrax و خانواده ی storax به دست می آید) لوبان جاوی، بخورجاوه، (گیاه شناسی) گیاه لوبان (انواع جنس lindera از خانواده ی laurel)، بچه ته تغاری، درخت حسن لبه، عسلبند

benzoin

<hr> (بیشتر انگلیس) نام محصولاتی که از بنزن ساخته شده اند

(بیشتر انگلیس) نام محصولاتی که از بنزن ساخته شده اند

benzol

<hr> بنزین، فراورده قیر زغال سنگ

بنزین، فراورده قیر زغال سنگ

benzole

<hr> بنزین خام یاپالوده نشده

بنزین خام یاپالوده نشده

benzoline

benzosulfimide

<hr> (شیمی) بنزوئیل (از بنیان c6h5co)

(شیمی) بنزوئیل (از بنیان c6h5co)

benzoyl

<hr> (شیمی) بنزیل (بنیان c6h5ch2 که در ترکیبات عالی مشتق از تولوئن یافت می شود)

(شیمی) بنزیل (بنیان c6h5ch2 که در ترکیبات عالی مشتق از تولوئن یافت می شود)

benzyl

benzylic

benzylidene

beos

<hr> بیوولف (قهرمان حماسه ی آنگلوساکسن به نام بیوولف که یکی از کهن ترین آثار مدون به زبان انگلیسی کهن است)

بیوولف (قهرمان حماسه ی آنگلوساکسن به نام بیوولف که یکی از کهن ترین آثار مدون به زبان انگلیسی کهن است)

beowulf

bepuzzle

beqaa valley

<hr> معنی : وقف کردن، تخصیص دادن به، بکسی واگذار کردن <hr> معانی دیگر : به ارث گذاشتن، (از طریق وصیت نامه) به کسی دادن، (مجازی - دانش و غیره) ارزانی داشتن، باقی گذاشتن، از راه وصیت نامه بکسی واگذار کردن

معنی : وقف کردن، تخصیص دادن به، بکسی واگذار کردن معانی دیگر : به ارث گذاشتن، (از طریق وصیت نامه) به کسی دادن، (مجازی - دانش و غیره) ارزانی داشتن، باقی گذاشتن، از راه وصیت نامه بکسی واگذار کردن

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی