انگلیسی به انگلیسی

cancellation right

<hr> معنی : ملغی <hr> معانی دیگر : منفسخ قانون ـ فقه : قلم خورده

معنی : ملغی معانی دیگر : منفسخ قانون ـ فقه : قلم خورده

cancelled

cancelled check

cancelled due to lack of evidence

canceller

cancelling

<hr> معنی : سوراخ سوراخ، اسفنجی <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی - استخوان) دارای ساختمان اسفنجی، خلل و فرج دار، مشبک، سورا&nbsp; سورا

معنی : سوراخ سوراخ، اسفنجی معانی دیگر : (کالبدشناسی - استخوان) دارای ساختمان اسفنجی، خلل و فرج دار، مشبک، سورا سورا

cancellous

cancellus

<hr> معنی : سرطان، خرچنگ، چنگار <hr> معانی دیگر : (پزشکی) سرطان، جنگار، کلچنگ، هر چیز زیانبخش یا جانکاه در حال گسترش، (نجوم - با c بزرگ) برج سرطان (نشان چهارم منطقه البروج)، (نجوم - با c بزرگ) استارگان (صورت فلکی) خرچنگ (بین اسد و دو پیکر)، (جغرافی) مدار راس السرطان، برگشتگاه شمالی، کسی که در برج سرطان زاده شده باشد (cancerian هم می گویند)، طب سرطان، برج سرطان

معنی : سرطان، خرچنگ، چنگار معانی دیگر : (پزشکی) سرطان، جنگار، کلچنگ، هر چیز زیانبخش یا جانکاه در حال گسترش، (نجوم - با c بزرگ) برج سرطان (نشان چهارم منطقه البروج)، (نجوم - با c بزرگ) استارگان (صورت فلکی) خرچنگ (بین اسد و دو پیکر)، (جغرافی) مدار راس السرطان، برگشتگاه شمالی، کسی که در برج سرطان زاده ش

cancer

cancer stick

<hr> سرطانی شدن، تولیدسرطان کردن، سرطانی کردن

سرطانی شدن، تولیدسرطان کردن، سرطانی کردن

cancerate

canceration

cancerian

cancerigenic

cancerisation

cancerization

cancerologist

cancerology

cancerophobia

<hr> معنی : سرطانی <hr> معانی دیگر : سرطانی

معنی : سرطانی معانی دیگر : سرطانی

cancerous

cancerously

<hr> ترس نابهنجار از سرطان گرفتن، سرطان هراسی، وسواس سرطان (cancerophobia هم می گویند)

ترس نابهنجار از سرطان گرفتن، سرطان هراسی، وسواس سرطان (cancerophobia هم می گویند)

cancerphobia

<hr> معنی : شبه سرطان، سرطان جلدی، سرطان پوست، شبه سرطان، خرچنگ وار <hr> معانی دیگر : خرچنگ مانند، خرچنگ سان، طب شبه سرطان

معنی : شبه سرطان، سرطان جلدی، سرطان پوست، شبه سرطان، خرچنگ وار معانی دیگر : خرچنگ مانند، خرچنگ سان، طب شبه سرطان

cancroid

cand

<hr> (یکان سنجش شدت نور) شمع (new candle هم می گویند)

(یکان سنجش شدت نور) شمع (new candle هم می گویند)

candela

candelabra

<hr> معنی : شمع دان چند شاخه، جار، چهلچراغ <hr> معانی دیگر : شمعدانی چند شاخه، چلچراغ، قندیل، pl شمع دان چند شاخه، چهلچراه

معنی : شمع دان چند شاخه، جار، چهلچراغ معانی دیگر : شمعدانی چند شاخه، چلچراغ، قندیل، pl شمع دان چند شاخه، چهلچراه

candelabrum

<hr> (قدیمی) متشعشع (از شدت حرارت)، گرما افشان

(قدیمی) متشعشع (از شدت حرارت)، گرما افشان

candent

candescence

<hr> معنی : گرماتاب، دارای تشعشع یا گرمای شدید <hr> معانی دیگر : (نادر) نور افشان (در اثر شدت حرارت) (incandescent هم می گویند)، تابش یاگرما

معنی : گرماتاب، دارای تشعشع یا گرمای شدید معانی دیگر : (نادر) نور افشان (در اثر شدت حرارت) (incandescent هم می گویند)، تابش یاگرما

candescent

candia

<hr> معنی : راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو <hr> معانی دیگر : بی طرف، بی سویه، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، بی غرض، بی نظر، رک، بی رو در بایستی، صریح، صاف و پوست کنده، رک و راست، بی شیله پیله، راد، (در مورد عکسبرداری و فیلم و غیره) طبیعی (بدون اطلاع شخص و یا لااقل بدون خودآرایی و ژست گیری)

معنی : راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو معانی دیگر : بی طرف، بی سویه، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، بی غرض، بی نظر، رک، بی رو در بایستی، صریح، صاف و پوست کنده، رک و راست، بی شیله پیله، راد، (در مورد عکسبرداری و فیلم و غیره) طبیعی (بدون اطلاع شخص و یا لااقل بد

candid

<hr> دوربین عکاسی سبک و تندگیر که با آن از مردم (بدون آگاهی آنان) عکس طبیعی و عاری از تصنع می گیرند، دوربین مخفی

دوربین عکاسی سبک و تندگیر که با آن از مردم (بدون آگاهی آنان) عکس طبیعی و عاری از تصنع می گیرند، دوربین مخفی

candid camera

candida

<hr> معنی : نامزدی، کاندید، داوطلبی <hr> معانی دیگر : (برای انتخابات) نامزد بودن، نامزدی (در انگلیس candidature هم می گویند)، کاندید بودن

معنی : نامزدی، کاندید، داوطلبی معانی دیگر : (برای انتخابات) نامزد بودن، نامزدی (در انگلیس candidature هم می گویند)، کاندید بودن

candidacy

<hr> معنی : داوطلب، کاندید، نامزد، داوخواه <hr> معانی دیگر : (انتخابات و انتصاب) نامزد، خواهان، خواستار، مورد مناسب، درخور، مستحق

معنی : داوطلب، کاندید، نامزد، داوخواه معانی دیگر : (انتخابات و انتصاب) نامزد، خواهان، خواستار، مورد مناسب، درخور، مستحق

candidate

candidate for the premiership

candidate for the presidency

<hr> معنی : نامزدی، داوطلبی

candidate ship

<hr> معنی : نامزدی، داوطلبی <hr> معانی دیگر : ship candidate : نامزدی

معنی : نامزدی، داوطلبی معانی دیگر : ship candidate : نامزدی

candidature

<hr> (پزشکی) کاندیدیاز (عفونت حاصله از مخمر جنس candida به ویژه candida albicans که در جاهای مرطوب پوست مثلا بین انگشتان یا زیر قنداق بچه رشد می کند)

(پزشکی) کاندیدیاز (عفونت حاصله از مخمر جنس candida به ویژه candida albicans که در جاهای مرطوب پوست مثلا بین انگشتان یا زیر قنداق بچه رشد می کند)

candidiasis

<hr> معنی : صادقانه، رک و راست، خالصانه، از روی بی ریایی <hr> معانی دیگر : از روی بی ریایی، رک و راست، خالصانه، صادقانه

معنی : صادقانه، رک و راست، خالصانه، از روی بی ریایی معانی دیگر : از روی بی ریایی، رک و راست، خالصانه، صادقانه

candidly

<hr> راست بازی، بی ریایی، سادگی

راست بازی، بی ریایی، سادگی

candidness

<hr> معنی : قندی، شیرین شده <hr> معانی دیگر : (شیرینی پزی) پخته شده در شکر یا شیره، روشکری، تبدیل به بلوره های شکر شدن، شکرسان شدن

معنی : قندی، شیرین شده معانی دیگر : (شیرینی پزی) پخته شده در شکر یا شیره، روشکری، تبدیل به بلوره های شکر شدن، شکرسان شدن

candied

candied fruit

candiru

<hr> معنی : شمع، شمع ساختن <hr> معانی دیگر : سپندار، هر چیز که از نظر شکل و کاربرد مثل شمع باشد، رجوع شود به: candela، (مرغداری) تخم مرغ را در مقابل نور چراغ (از نظر تازگی یا باروری) بازبین و امتحان کردن

معنی : شمع، شمع ساختن معانی دیگر : سپندار، هر چیز که از نظر شکل و کاربرد مثل شمع باشد، رجوع شود به: candela، (مرغداری) تخم مرغ را در مقابل نور چراغ (از نظر تازگی یا باروری) بازبین و امتحان کردن

واژه های حرف "c" - انگلیسی به انگلیسی