انگلیسی به انگلیسی

<hr> مخفف:، دکا لیتر، مخفف: (فوتبال امریکایی) بازیکن خط پدافند

مخفف:، دکا لیتر، مخفف: (فوتبال امریکایی) بازیکن خط پدافند

dll extension

dltbbb

<hr> مخفف: دسی متر، مارک آلمان (dm هم می نویسند)

مخفف: دسی متر، مارک آلمان (dm هم می نویسند)

<hr> direct memory access، انتقال مستقیم به حافظه کامپیوتر : دستیابى مستقیم به حافظه

direct memory access، انتقال مستقیم به حافظه کامپیوتر : دستیابى مستقیم به حافظه

dma channel

<hr> مخفف: ناحیه ی ارتش زدایی شده، ناحیه ی غیرنظامی شده

مخفف: ناحیه ی ارتش زدایی شده، ناحیه ی غیرنظامی شده

<hr> مخفف: (شیمی - زیست شناسی) اسید دی اکسی ریبونوکلیک، دنا، دی - ان - ا، دی آن ا

مخفف: (شیمی - زیست شناسی) اسید دی اکسی ریبونوکلیک، دنا، دی - ان - ا، دی آن ا

dndc

dnieper

dniester

dns server

<hr> <b>معنی</b> : انجام دادن، عمل کردن، بدرد خوردن، کردن، کفایت کردن <hr> <b>معانی دیگر</b> : انجامیدن، پایان دادن، تمام کردن، به انجام رساندن، آماده کردن، ایجاد کردن، موجب شدن، سبب شدن، تولید کردن، پرداختن به (کاری)، رسیدگی کردن به، (نمایش و فیلم و غیره) ارائه دادن، نقش ایفا کردن، اجرا کردن، (کتاب و موسیقی و ترجمه) نگاشتن، ترجمه (یا تصنیف و غیره) کردن، طی کردن، کافی بودن، بسنده بودن، (عامیانه) گول زدن، (خودمانی) مصرف کردن، رفتار کردن، (به صورت ماضی نقلی) بس کردن، (کاربردهای do به عنوان فعل کمکی): برای تاکید، برای پرسش، برای منفی کردن عبارت یا جمله، به عنوان جانشین فعل (برای احتراز از تکرار آن)، برای جلو آوردن برخی قیدها، پختن، سرگین، گه، (عامیانه) در زندان بودن، (انگلیس - عامیانه) گوش بری، کلاه برداری، (انگلیس - عامیانه) مهمانی، جشن، (موسیقی) دو (اولین و هشتمین نت در هر اکتاو)، (عامیانه) رجوع شود به: hairdo، این کلمه در ابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید، فعل معین

معنی : انجام دادن، عمل کردن، بدرد خوردن، کردن، کفایت کردن معانی دیگر : انجامیدن، پایان دادن، تمام کردن، به انجام رساندن، آماده کردن، ایجاد کردن، موجب شدن، سبب شدن، تولید کردن، پرداختن به (کاری)، رسیدگی کردن به، (نمایش و فیلم و غیره) ارائه دادن، نقش ایفا کردن، اجرا کردن، (کتاب و موسیقی و ترجمه) نگاشت

<hr> (انگلیسی - خودمانی) بدون اطلاع قبلی رفتن، جیم شدن، جا خالی کردن

(انگلیسی - خودمانی) بدون اطلاع قبلی رفتن، جیم شدن، جا خالی کردن

do a bunk

do a good turn

do a mischief

do a paper route

do a service

do a split

do a sum

do about face

<hr> ادم همه کاره، خدمتکاریکه امورکارفرمایش را اداره میکند

ادم همه کاره، خدمتکاریکه امورکارفرمایش را اداره میکند

do all

<hr> هر چه دلتان می خواهد بکنید، هر چه بنظرتان خوش می اید، بکنید

هر چه دلتان می خواهد بکنید، هر چه بنظرتان خوش می اید، بکنید

do as you please

do as you will

do as you would be done by

do away with

<hr> رفتار کردن نسبت به یا برای

رفتار کردن نسبت به یا برای

do by

do down

do enough

do for

do good

<hr> (کسی که با ساده لوحی و اشتباه کاری می کوشد نابسامانی های اجتماعی را چاره کند) اصلاح طلب ساده لوح

(کسی که با ساده لوحی و اشتباه کاری می کوشد نابسامانی های اجتماعی را چاره کند) اصلاح طلب ساده لوح

do gooder

do harm

do his bit

do his job for him

do i know you

<hr> (خودمانی) کشتن، روبخرابی نهادن، کشتن، لخت کردن، فریب دادن

(خودمانی) کشتن، روبخرابی نهادن، کشتن، لخت کردن، فریب دادن

do in

do it first thing

<hr> (کارهای دستی و تعمیراتی و غیره - انجام پذیر توسط خود شخص) خود انجام،خود کرد

(کارهای دستی و تعمیراتی و غیره - انجام پذیر توسط خود شخص) خود انجام،خود کرد

واژه های حرف "d" - انگلیسی به انگلیسی