انگلیسی به انگلیسی

glyceric

<hr> (شیمی) استر محلول گلیسرول، گلیسیرید

(شیمی) استر محلول گلیسرول، گلیسیرید

glyceride

glyceridic

<hr> معنی : گلیسیرین <hr> معانی دیگر : گلیسرین (واژه ی عامیانه ای است که به جای گلیسرول به کار می رود) (glycerine هم می نویسند)، glycerol : گلیسیرین

معنی : گلیسیرین معانی دیگر : گلیسرین (واژه ی عامیانه ای است که به جای گلیسرول به کار می رود) (glycerine هم می نویسند)، glycerol : گلیسیرین

glycerin

glycerin suppository

<hr> معنی : گلیسیرین <hr> معانی دیگر : glycerol : گلیسیرین

معنی : گلیسیرین معانی دیگر : glycerol : گلیسیرین

glycerine

glycerite

<hr> معنی : گلیسیرین <hr> معانی دیگر : (شیمی) گلیسرول (محلول بی بو و شیره مانندی به فرمول c3h5(oh)3)، گلیسرین

معنی : گلیسیرین معانی دیگر : (شیمی) گلیسرول (محلول بی بو و شیره مانندی به فرمول c3h5(oh)3)، گلیسرین

glycerol

<hr> (شیمی) گلیسریل (بنیان سه ظرفیتی ch2chch2 که از گلیسرول به دست می آید)

(شیمی) گلیسریل (بنیان سه ظرفیتی ch2chch2 که از گلیسرول به دست می آید)

glyceryl

glyceryl trinitrate

<hr> (شیمی) گلیسین (اسید آمینه ی شیرینی به فرمول ch2(nh2)cooh)

(شیمی) گلیسین (اسید آمینه ی شیرینی به فرمول ch2(nh2)cooh)

glycine

glycocoll

<hr> (شیمی - نوعی پلی ساکارید به فرمول: c6h10o5 که در نسج های حیوانی بویژه عضلات و کبد یافت می شود) گلیکوژن، نشاسته ی حیوانی، ماده نشاسته ای درجگر، ماده شکرزادربافته های حیوانی

(شیمی - نوعی پلی ساکارید به فرمول: c6h10o5 که در نسج های حیوانی بویژه عضلات و کبد یافت می شود) گلیکوژن، نشاسته ی حیوانی، ماده نشاسته ای درجگر، ماده شکرزادربافته های حیوانی

glycogen

<hr> تولید گلیکوژن، گلیکوژن سازی، تشکیل مواد قندی از مولکولهای غیر نشاسته مانندپرتئین و چربی

تولید گلیکوژن، گلیکوژن سازی، تشکیل مواد قندی از مولکولهای غیر نشاسته مانندپرتئین و چربی

glycogenesis

glycogenetic

<hr> (شیمی) وابسته به گلیکوژن، مربوط به تولید گلیکوژن، تولیدکننده شکردربافته های حیوانی بویژه جگر

(شیمی) وابسته به گلیکوژن، مربوط به تولید گلیکوژن، تولیدکننده شکردربافته های حیوانی بویژه جگر

glycogenic

glycogenolysis

glycogenous

<hr> رجوع شود به: ethylene glycol، الکل دهنی دارای دو~شفخو~

رجوع شود به: ethylene glycol، الکل دهنی دارای دو~شفخو~

glycol

glycolic

<hr> (شیمی) اسید گلیکولیک (اسیدبلورین که به فرمول ch2ohcooh در نیشکر یافت می شود و همچنین از اکسیده کردن گلیکول به دست می آید)

(شیمی) اسید گلیکولیک (اسیدبلورین که به فرمول ch2ohcooh در نیشکر یافت می شود و همچنین از اکسیده کردن گلیکول به دست می آید)

glycolic acid

glycolipid

glycolipide

glycollic acid

<hr> (شیمی آلی) گلیکولیز (یک سری واکنش های سلولی که به اکسیژن نیاز ندارد و باعث تبدیل گلوکز و گلیکوژن و غیره به اسید لاکتیک و اسید پیروویک می گردد)، فرو کافت مواد قندی، هضم قند

(شیمی آلی) گلیکولیز (یک سری واکنش های سلولی که به اکسیژن نیاز ندارد و باعث تبدیل گلوکز و گلیکوژن و غیره به اسید لاکتیک و اسید پیروویک می گردد)، فرو کافت مواد قندی، هضم قند

glycolysis

glycolytic

glycon

<hr> (شیمی آلی) گلیکونیوژنز (ایجاد گلوکز در بدن بویژه در کبد از تجزیه مواد غیر کربو هیدرات) (با glucogenesis یعنی تولید گلوکز از طریق گلیکولیز فرق دارد) (gluconeogenesis هم نوشته می شود)

(شیمی آلی) گلیکونیوژنز (ایجاد گلوکز در بدن بویژه در کبد از تجزیه مواد غیر کربو هیدرات) (با glucogenesis یعنی تولید گلوکز از طریق گلیکولیز فرق دارد) (gluconeogenesis هم نوشته می شود)

glyconeogenesis

glycopeptide

<hr> (شیمی) گلیکو پروتئین (ترکیباتی که در آنها پروتئین با چند کربو هیدرات آمیخته است)

(شیمی) گلیکو پروتئین (ترکیباتی که در آنها پروتئین با چند کربو هیدرات آمیخته است)

glycoprotein

glycosaminoglycan

<hr> (شیمی آلی) گلیکوزید (هر یک از مشتقات شکر که در گیاهان یافت می شود و در اثر هیدرولیز شدن آن قند و یک ماده ی دیگر آزاد می گردد)، گلیکوسید

(شیمی آلی) گلیکوزید (هر یک از مشتقات شکر که در گیاهان یافت می شود و در اثر هیدرولیز شدن آن قند و یک ماده ی دیگر آزاد می گردد)، گلیکوسید

glycoside

glycosidic

<hr> (پزشکی) گلیکوزوری (که اغلب نشانه ی مرض قند است)، وجود قند در پیشاب، گلوکز ادراری

(پزشکی) گلیکوزوری (که اغلب نشانه ی مرض قند است)، وجود قند در پیشاب، گلوکز ادراری

glycosuria

<hr> دچاربیمارى اى که ازوجودقند درپیشاب پیدامیشود، وابسته بماده قند

دچاربیمارى اى که ازوجودقند درپیشاب پیدامیشود، وابسته بماده قند

glycosuric

glycuronic acid

<hr> معنی : علامت یا نشان حجاری شده <hr> معانی دیگر : الفبای تصویری (نگاره یا نشان های نمادین دیگر که بر فلز یا سنگ حک شده است مثل هیروگلیف)، گلیف

معنی : علامت یا نشان حجاری شده معانی دیگر : الفبای تصویری (نگاره یا نشان های نمادین دیگر که بر فلز یا سنگ حک شده است مثل هیروگلیف)، گلیف

glyph

<hr> وابسته به کنده کاری و حکاکی (به ویژه در مورد سنگ جواهر)، وابسته به تراش جواهر

وابسته به کنده کاری و حکاکی (به ویژه در مورد سنگ جواهر)، وابسته به تراش جواهر

glyptic

<hr> هنر حکاکی و تراش جواهر، جواهر تراشی، گوهر تراشی

هنر حکاکی و تراش جواهر، جواهر تراشی، گوهر تراشی

glyptics

<hr> شناسائى نقش هاى جواهر، حکاکى در روى جواهر

شناسائى نقش هاى جواهر، حکاکى در روى جواهر

glyptography

<hr> مخفف: گرم، مدیر کل، کالای ناویژه، مخفف: گرم مخفف: مدیر کل مخفف: کالای ناویژه مخفف: سر کرده، سر استاد

مخفف: گرم، مدیر کل، کالای ناویژه، مخفف: گرم مخفف: مدیر کل مخفف: کالای ناویژه مخفف: سر کرده، سر استاد

gm standard

<hr> مخفف: (آموزش) آزمون ورودی دوره ی فوق لیسانس مدیریت

مخفف: (آموزش) آزمون ورودی دوره ی فوق لیسانس مدیریت

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی