انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : مرداب، چشمه اب گرم، تالاب <hr> معانی دیگر : (دریاچه ی کم ژرفا که به دریاچه ی بزرگتر یا دریا راه دارد) خفتاب، دریاچه ی مرجانی، کولاب

معنی : مرداب، چشمه اب گرم، تالاب معانی دیگر : (دریاچه ی کم ژرفا که به دریاچه ی بزرگتر یا دریا راه دارد) خفتاب، دریاچه ی مرجانی، کولاب

lagoon

lagoonal

<hr> شهر لاگوس (پایتخت کشور نیجریه)

شهر لاگوس (پایتخت کشور نیجریه)

lagos

lagrange

lagrange method

<hr> معنی : مرداب، چشمه اب گرم، دریاچه، جای کم عمق دریا <hr> معانی دیگر : lagoon مرداب

معنی : مرداب، چشمه اب گرم، دریاچه، جای کم عمق دریا معانی دیگر : lagoon مرداب

laguna

laguna beach

<hr> (جریان گل و گدازه ی سفت شده و خاکستر که از آتشفشان جاری می شود) گلرود

(جریان گل و گدازه ی سفت شده و خاکستر که از آتشفشان جاری می شود) گلرود

lahar

<hr> شهر لاهور (در شمال شرقی پاکستان)، لاهور

شهر لاهور (در شمال شرقی پاکستان)، لاهور

lahore

lahoud

<hr> معنی : شخص که علم خاصی را نداند، عرفی، وابسته بشخص دنیوی وغیر روحانی <hr> معانی دیگر : دنیوی، غیرمعمم، غیرکشیش (در مقابل: روحانی)، غیر روحانی، وابسته به غیرکشیشان (laical هم می گویند)، عامی، غیر فنی

معنی : شخص که علم خاصی را نداند، عرفی، وابسته بشخص دنیوی وغیر روحانی معانی دیگر : دنیوی، غیرمعمم، غیرکشیش (در مقابل: روحانی)، غیر روحانی، وابسته به غیرکشیشان (laical هم می گویند)، عامی، غیر فنی

laic

laical

laically

laicisation

laicise

<hr> (این سیاست: مخالفت با حکومت روحانیون و هوادار محدود کردن حکومت به اشخاص غیرروحانی) غیرروحانی گرایی، ناکشیش گرایی، غیر روحانی بودن، غیر معمم بودن

(این سیاست: مخالفت با حکومت روحانیون و هوادار محدود کردن حکومت به اشخاص غیرروحانی) غیرروحانی گرایی، ناکشیش گرایی، غیر روحانی بودن، غیر معمم بودن

laicism

laicization

<hr> (کشیش را) غیرروحانی کردن، خلع کسوت کردن، بصورت غیر روحانی یا غیر علمی در اوردن، جنبه عامیانه دادن به

(کشیش را) غیرروحانی کردن، خلع کسوت کردن، بصورت غیر روحانی یا غیر علمی در اوردن، جنبه عامیانه دادن به

laicize

<hr> زمان گذشته و اسم مفعول: lay، زمان گذشته ساده فعل lay قسمت سوم فعل lay

زمان گذشته و اسم مفعول: lay، زمان گذشته ساده فعل lay قسمت سوم فعل lay

laid

laid a hand on him

laid an egg

<hr> (خودمانی) خونسرد، آرام، بی شتاب

(خودمانی) خونسرد، آرام، بی شتاب

laid back

laid down

laid down terms

laid hands on

laid hands on him

laid his cards on the table

laid off him

laid the corner stone

laid the foundations for

laid the table

<hr> ازکارافتاده، خوابیده

laid up

laid waiting at his doorstep

<hr> اسم مفعول فعل: lie، طبقه، قشرزمین، اختفاء در لباس عوضی

اسم مفعول فعل: lie، طبقه، قشرزمین، اختفاء در لباس عوضی

lain

<hr> معنی : گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور، طبقه، گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن <hr> معانی دیگر : پناهگاه، پنهانگاه، مخفیگاه، فرارگاه، لانه ی جانور وحشی، لجن

معنی : گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور، طبقه، گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن معانی دیگر : پناهگاه، پنهانگاه، مخفیگاه، فرارگاه، لانه ی جانور وحشی، لجن

lair

<hr> معنی : صاحب زمین، ملاک اسکاتلندی <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند) صاحب زمین، زمین دار (به ویژه اگر پولدار باشد)، ملاک، خرده مالک

معنی : صاحب زمین، ملاک اسکاتلندی معانی دیگر : (اسکاتلند) صاحب زمین، زمین دار (به ویژه اگر پولدار باشد)، ملاک، خرده مالک

laird

lairy

laisser

laissez

<hr> (این سیاست: عدم دخالت زیاده ی دولت در امور مردم و به ویژه عدم دخالت در امور اقتصادی) اقتصاد آزاد، به حال خود گذاری، آزادی کسب و تجارت، کوته دستی، faire laisser عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند وبار

(این سیاست: عدم دخالت زیاده ی دولت در امور مردم و به ویژه عدم دخالت در امور اقتصادی) اقتصاد آزاد، به حال خود گذاری، آزادی کسب و تجارت، کوته دستی، faire laisser عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند وبار

laissez faire

lait

<hr> معنی : عوام، مردم غیر روحانی، ناشی <hr> معانی دیگر : مردم غیرروحانی (کلیه ی مردم به استثنای روحانیون)، غیر فنی وغیر علمی

معنی : عوام، مردم غیر روحانی، ناشی معانی دیگر : مردم غیرروحانی (کلیه ی مردم به استثنای روحانیون)، غیر فنی وغیر علمی

laity

<hr> معنی : دریاچه، برکه، استخر <hr> معانی دیگر : (نفت یا گدازه و غیره) آب انباشت، (از ریشه ی فارسی)، لاک (رنگدانه ی قرمزی که از حشره ای به نام cochineal از تیره ی dactylopiidae به دست می آید)، (رنگ) قرمز تیره، لاکی

معنی : دریاچه، برکه، استخر معانی دیگر : (نفت یا گدازه و غیره) آب انباشت، (از ریشه ی فارسی)، لاک (رنگدانه ی قرمزی که از حشره ای به نام cochineal از تیره ی dactylopiidae به دست می آید)، (رنگ) قرمز تیره، لاکی

lake

<hr> دریاچه نشین، این اصطلاح اشاره به گروهی از مردان پیش ازتاری&nbsp;است

دریاچه نشین، این اصطلاح اشاره به گروهی از مردان پیش ازتاری است

lake dweller

<hr> (به ویژه دوران ماقبل تاریخ) خانه ی روی دریاچه یا مرداب، خانه ی روی آب

(به ویژه دوران ماقبل تاریخ) خانه ی روی دریاچه یا مرداب، خانه ی روی آب

واژه های حرف "l" - انگلیسی به انگلیسی