انگلیسی به انگلیسی

luxury tax

lvov

lwei

<hr> ly _ پسوند:، مانند، ویژه ی، درخور [manly یا dealy]، به روش معین، تا اندازه ی معین، تا زمان معین [merely یا inwardly]

ly _ پسوند:، مانند، ویژه ی، درخور [manly یا dealy]، به روش معین، تا اندازه ی معین، تا زمان معین [merely یا inwardly]

lyase

lybia

<hr> (موجود افسانه ای نیمه انسان و نیمه گرگ) گرگ آدم، کسی که تصور میکند گرگ شده است، ادمی که بشکل گرگ در امده باشد

(موجود افسانه ای نیمه انسان و نیمه گرگ) گرگ آدم، کسی که تصور میکند گرگ شده است، ادمی که بشکل گرگ در امده باشد

lycanthrope

<hr> (روان شناسی) خود گرگ انگاری، خود دد انگاری، تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده، تبدیل به هیبت گرگ در اثر جادو وغیره

(روان شناسی) خود گرگ انگاری، خود دد انگاری، تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده، تبدیل به هیبت گرگ در اثر جادو وغیره

lycanthropy

<hr> معنی : سالن سخنرانی عمومی، سالن بحی <hr> معانی دیگر : لیسیوم (نام باغی در نزدیکی آتن که ارسطو در آن تدریس می کرد)، (l کوچک) تالار سخنرانی و بحث، رجوع شود به: lycee، سالن بحک

معنی : سالن سخنرانی عمومی، سالن بحی معانی دیگر : لیسیوم (نام باغی در نزدیکی آتن که ارسطو در آن تدریس می کرد)، (l کوچک) تالار سخنرانی و بحث، رجوع شود به: lycee، سالن بحک

lyceum

lych

lychee

lychgate

<hr> معنی : لیخنس <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) لیخنس (نام جنسی از گیاهان خانواده ی pink)

معنی : لیخنس معانی دیگر : (گیاه شناسی) لیخنس (نام جنسی از گیاهان خانواده ی pink)

lychnis

lycopene

<hr> (گیاه شناسی) پنجه گرگ (از lycopodiophyta که برگ های کوچک دارند)، گرگ پا، پنجه گرگی

(گیاه شناسی) پنجه گرگ (از lycopodiophyta که برگ های کوچک دارند)، گرگ پا، پنجه گرگی

lycopod

<hr> معنی : پنجه گرگی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پنجه گرگ (گیاهان معمولا خزنده و همیشه بهار که در ایام کریسمس برای آذین بندی به کار می رود)

معنی : پنجه گرگی معانی دیگر : (گیاه شناسی) پنجه گرگ (گیاهان معمولا خزنده و همیشه بهار که در ایام کریسمس برای آذین بندی به کار می رود)

lycopodium

lycos

lycos bertelsmann

lycra™

<hr> لیدیت (ماده ی منفجره حاوی اسید پیکریک)، ماده منفجره نیرومندی که قسمت اعظم ان مرکب از اسیدپیکریک میباشد

لیدیت (ماده ی منفجره حاوی اسید پیکریک)، ماده منفجره نیرومندی که قسمت اعظم ان مرکب از اسیدپیکریک میباشد

lyddite

lydia

<hr> وابسته به لیدیا و فرهنگ و مردم آن، نازک نارنجی، زن صفت، شهوتران، هوسران، اهل لیدیا، لیده ای، شهوانی، نرم، اهل لیده

وابسته به لیدیا و فرهنگ و مردم آن، نازک نارنجی، زن صفت، شهوتران، هوسران، اهل لیدیا، لیده ای، شهوانی، نرم، اهل لیده

lydian

<hr> معنی : اب قلیایی، قلیاب صابون پزی <hr> معانی دیگر : (در اصل) آبگونه ی قلیایی که از فروشست خاکستر چوب بدست می آید، هر چیزی که از فروشست (leaching) به دست آید، قلیا زدن

معنی : اب قلیایی، قلیاب صابون پزی معانی دیگر : (در اصل) آبگونه ی قلیایی که از فروشست خاکستر چوب بدست می آید، هر چیزی که از فروشست (leaching) به دست آید، قلیا زدن

<hr> معنی : دروغ گویی <hr> معانی دیگر : (حالت استمراری فعل: lie) در حال خوابیدن، در حال دراز کشیدن، (حالت استمراری فعل: lie به معنی دروغ گفتن)، دروغ، نادرست

معنی : دروغ گویی معانی دیگر : (حالت استمراری فعل: lie) در حال خوابیدن، در حال دراز کشیدن، (حالت استمراری فعل: lie به معنی دروغ گفتن)، دروغ، نادرست

lying

<hr> وابسته به یا برای زایمان، زایمانی، دوران استراحت ونقاهت بعد از زایمان، در بستر خوابی، دوره نفاس

وابسته به یا برای زایمان، زایمانی، دوران استراحت ونقاهت بعد از زایمان، در بستر خوابی، دوره نفاس

lying in

lying in ambush

lying in his own vomit

lying in wait

lying on one's back

lying spread eagled

lyman frank baum

lyme

<hr> (پزشکی) بیماری لایم (که توسط کنه سرایت داده می شود) (lyme arthritis هم می گویند)

(پزشکی) بیماری لایم (که توسط کنه سرایت داده می شود) (lyme arthritis هم می گویند)

lyme disease

<hr> معنی : چرک، جراحت، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، شیره غذایی <hr> معانی دیگر : (در اصل) چشمه ی آب زلال، (کالبد شناسی) تنابه، پیشوند: تنابه، لنف (پیش از واکه بکار می رود)

معنی : چرک، جراحت، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، شیره غذایی معانی دیگر : (در اصل) چشمه ی آب زلال، (کالبد شناسی) تنابه، پیشوند: تنابه، لنف (پیش از واکه بکار می رود)

lymph

<hr> معنی : غده لنفاوی <hr> معانی دیگر : غده لنفاوی

معنی : غده لنفاوی معانی دیگر : غده لنفاوی

lymph gland

lymph glands

<hr> (کالبد شناسی)، گره ی تنابه ای، گره ی لنفاوی

(کالبد شناسی)، گره ی تنابه ای، گره ی لنفاوی

lymph node

<hr> (پزشکی) آماس غده های لنفی، تنابه غده تبسی، ورم غده های خلطی، اماس غدد لفناوی

(پزشکی) آماس غده های لنفی، تنابه غده تبسی، ورم غده های خلطی، اماس غدد لفناوی

lymphadenitis

lymphadenoma

<hr> وابسته به رگ های لنفی، تنابه رگی

وابسته به رگ های لنفی، تنابه رگی

lymphangial

lymphangiectasia

lymphangiectasis

lymphangiectatic

lymphangioma

lymphangiomatous

<hr> (پزشکی) تنابه رگ تبسی، آماس رگ های لنفی، طب آماس، رگهای لمفی

(پزشکی) تنابه رگ تبسی، آماس رگ های لنفی، طب آماس، رگهای لمفی

lymphangitis

<hr> معنی : لنفاوی، لنف بر، بلغمی، موجد لنف، خلطی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا حاوی لنف، تنابه ای، لنفی، وابسته به بد کار کردن غده های تنابه ای، گره لنفاوی، بی حال، بی نا، دچار رخوت (سابقا فکر می کردند در اثر زیادی تنابه است)

معنی : لنفاوی، لنف بر، بلغمی، موجد لنف، خلطی معانی دیگر : وابسته به یا حاوی لنف، تنابه ای، لنفی، وابسته به بد کار کردن غده های تنابه ای، گره لنفاوی، بی حال، بی نا، دچار رخوت (سابقا فکر می کردند در اثر زیادی تنابه است)

واژه های حرف "l" - انگلیسی به انگلیسی