انگلیسی به انگلیسی

teratogenesis

teratogenetic

teratogenic

<hr> (زیست شناسی) ناقص الخلقه، دیو دیس

(زیست شناسی) ناقص الخلقه، دیو دیس

teratoid

teratologic

teratological

teratologist

<hr> معنی : مبحث شناسایی جنین ناقصالخلقه <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) علم شناخت عواملی که موجب ناقص الخلقه شدن می شوند، دیودیسگر شناسی، کژ ریختی شناسی، مبحک شناسایی جنین ناقصالخلقه

معنی : مبحث شناسایی جنین ناقصالخلقه معانی دیگر : (زیست شناسی) علم شناخت عواملی که موجب ناقص الخلقه شدن می شوند، دیودیسگر شناسی، کژ ریختی شناسی، مبحک شناسایی جنین ناقصالخلقه

teratology

teratosis

terawatt

<hr> معنی : تربیوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) تربیم (عنصر نرم و خاکستری رنگ - نشان: tb، وزن اتمی: 158/925، شماره ی اتمی: 65، چگالی: 8/23، نقطه ی گداز: 1356 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3123 درجه سانتیگراد)، عنصر فلزی کمیاب بعلامت tb

معنی : تربیوم معانی دیگر : (شیمی) تربیم (عنصر نرم و خاکستری رنگ - نشان: tb، وزن اتمی: 158/925، شماره ی اتمی: 65، چگالی: 8/23، نقطه ی گداز: 1356 درجه سانتیگراد، نقطه ی جوش: 3123 درجه سانتیگراد)، عنصر فلزی کمیاب بعلامت tb

terbium

terce

<hr> معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: tercentennial) tricentennial هم می نویسند)، tercentennial جشن سیصد سالگی

معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله معانی دیگر : رجوع شود به: tercentennial) tricentennial هم می نویسند)، tercentennial جشن سیصد سالگی

tercentenary

<hr> معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله <hr> معانی دیگر : tercentenary جشن سیصد سالگی

معنی : سه قرن، سیصد سالگی، سه قرن، سیصد ساله معانی دیگر : tercentenary جشن سیصد سالگی

tercentennial

<hr> (شعر) بند سه سطری، مجموع سه چیز، سه بیتی، سه نت دردوضرب، بچه سه قولو

(شعر) بند سه سطری، مجموع سه چیز، سه بیتی، سه نت دردوضرب، بچه سه قولو

tercet

<hr> (داروسازی - آمیزه ای که از اثر اسید سولفوریک بر تربانتین به وجود می آید) تربین

(داروسازی - آمیزه ای که از اثر اسید سولفوریک بر تربانتین به وجود می آید) تربین

terebene

<hr> معنی : درخت بنه <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت بنه (pistacia terebinthus از خانواده ی cashew - از پوست آن نوعی تربانتین می گیرند)، درخت سقز

معنی : درخت بنه معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت بنه (pistacia terebinthus از خانواده ی cashew - از پوست آن نوعی تربانتین می گیرند)، درخت سقز

terebinth

terebinthinate

<hr> معنی : تربانتین، سقزی <hr> معانی دیگر : وابسته به درخت بنه، سقز

معنی : تربانتین، سقزی معانی دیگر : وابسته به درخت بنه، سقز

terebinthine

<hr> ترنس (نویسنده ی رومی - حدود 195 تا 159 پیش از میلاد)

ترنس (نویسنده ی رومی - حدود 195 تا 159 پیش از میلاد)

terence

teresa

terezin

<hr> معنی : مرتد شدن، از مسلک خود دست کشیدن <hr> معانی دیگر : (از عقیده یا دین و غیره) برگشتن

معنی : مرتد شدن، از مسلک خود دست کشیدن معانی دیگر : (از عقیده یا دین و غیره) برگشتن

tergiversate

<hr> معنی : ارتداد، برگشت، بی ثباتی، تناقض گویی <hr> معانی دیگر : تناق­ گویی

معنی : ارتداد، برگشت، بی ثباتی، تناقض گویی معانی دیگر : تناق­ گویی

tergiversation

<hr> (خوراک ژاپنی دارای گوشت بریان شده) تری یاکی

(خوراک ژاپنی دارای گوشت بریان شده) تری یاکی

teriyaki

<hr> معنی : مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی، دوره، شرط، لفظ، مهلت، نامیدن <hr> معانی دیگر : (اجاره یا وام و غیره) مدت، دیرند، تاریخ، تاریخ انقضا، سرآمد، دوران، (آموزش) سمستر، نیمسال تحصیلی، ترم، ثلث، پاره سال، (تصدی یا اشتغال و غیره) دوره، (جمع - قرارداد و غیره) شرایط، سامه ها، نهش ها، پیغانه ها، (جمع) روابط، مناسبات، داستارها، واژه (به ویژه اگر تخصصی باشد)، لغت، عبارت، گزاره، کلمه، کلام، لحن، روش، خواندن، (در اصل) نقطه ی پایانی یا آغازین، آغازگاه، پایانگاه، زایمان، دوران آبستنی، بارداری، (نادر) حد، مرز، محدوده، ته، (مهجور - جمع) وضعیت، اوضاع، چگونگی ها، (بنایی) ستون مرزنما (به ویژه ستون مرزنمایی که به شکل مجسمه باشد)، تیر مرز نما، (حقوق) مدت دادگاه، دوره ی دادگاه، جلسه ی دادگاه، (حقوق) ملک اعطایی از سوی دادگاه، (حقوق) ضرب العجل پرداخت دین (معین شده از سوی دادگاه)، (صغرا و کبرای منطقی) هر یک از سه عامل قیاس، حد، (ریاضی) جمله، سومه، مخفف:، پایانه، سمستر، ثلک تحصیلی، فصل، موقع

معنی : مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی، دوره، شرط، لفظ، مهلت، نامیدن معانی دیگر : (اجاره یا وام و غیره) مدت، دیرند، تاریخ، تاریخ انقضا، سرآمد، دوران، (آموزش) سمستر، نیمسال تحصیلی، ترم، ثلث، پاره سال، (تصدی یا اشتغال و غیره) دوره، (جمع - قرارداد و غیره) 

term

term limit

term loan

term of endearment

term of office

<hr> سخن سرزنش امیزیا ننگ اور

سخن سرزنش امیزیا ننگ اور

term of reproach

<hr> معنی : رساله کوتاه <hr> معانی دیگر : (آمریکا - آموزش) رساله ی کوتاه، مقاله ی پژوهشی، پژوهنامه

معنی : رساله کوتاه معانی دیگر : (آمریکا - آموزش) رساله ی کوتاه، مقاله ی پژوهشی، پژوهنامه

term paper

<hr> معنی : پتیاره، داد و بیداد کن، سلیطه <hr> معانی دیگر : (زن) ارغه، ارناوود، دعوایی، پرجنجال

معنی : پتیاره، داد و بیداد کن، سلیطه معانی دیگر : (زن) ارغه، ارناوود، دعوایی، پرجنجال

termagant

terman

termcap

<hr> معنی : مقیم، دسیسه کار، زندانی <hr> معانی دیگر : کسی که مدتی در محلی می ماند یا کار می کند

معنی : مقیم، دسیسه کار، زندانی معانی دیگر : کسی که مدتی در محلی می ماند یا کار می کند

termer

terminability

<hr> معنی : قابل فسخ، انتهایی، فسخ پذیر، پایان یافتنی <hr> معانی دیگر : پایان پذیر، منقضی شونده، خاتمه پذیر، فس&nbsp; پذیر، قابل فس

معنی : قابل فسخ، انتهایی، فسخ پذیر، پایان یافتنی معانی دیگر : پایان پذیر، منقضی شونده، خاتمه پذیر، فس پذیر، قابل فس

terminable

<hr> معنی : پایان، انتها، ایستگاه نهایی، اخر خط راه اهن یا هواپیما، نهایی، پایانی، انتهایی، پایانه، واقع در نوک <hr> معانی دیگر : واقع در پایان، پایانه ای، آخرین، (به ویژه بیماری) درمان ناپذیر، علاج ناپذیر، مرگ فرجام، کشنده، نزدیک به مرگ، مردنی، دوره ای، گاهوار، پاره سالی، (گیاه شناسی) روینده در سرشاخه یا ساقه، سرشاخه ای، سرساقه ای، (اتوبوس و غیره) پایانه، ترمینال، ایستگاه (آخر)، پایانگاه، پایانجا، حد، ته، رجوع شود به: terminus، (مدار برق) نقطه ی اتصال، انتهای خط، سر (سیم)، (کامپیوتر) پایانه

معنی : پایان، انتها، ایستگاه نهایی، اخر خط راه اهن یا هواپیما، نهایی، پایانی، انتهایی، پایانه، واقع در نوک معانی دیگر : واقع در پایان، پایانه ای، آخرین، (به ویژه بیماری) درمان ناپذیر، علاج ناپذیر، مرگ فرجام، کشنده، نزدیک به مرگ، مردنی، دوره ای، گاهوار، پاره سالی، (گیاه شناسی) روینده در سرشاخه یا ساق

terminal

terminal disease

terminal emulation

<hr> (ارتش) مرخصی استفاده نشده ی سرباز که هنگام خاتمه ی خدمت یکجا منظور می شود، مرخصی پایانی

(ارتش) مرخصی استفاده نشده ی سرباز که هنگام خاتمه ی خدمت یکجا منظور می شود، مرخصی پایانی

terminal leave

terminal patient

terminal stage

<hr> (فیزیک) سرعت نهایی، تندی پایانی

(فیزیک) سرعت نهایی، تندی پایانی

terminal velocity

<hr> بطور نهائی، د رپایان

terminally

terminally ill

<hr> معنی : محدود، فسخ کردن، محدود کردن، خاتمه دادن، بپایان رساندن، پایان یافتن، منجر شدن، پایان دادن، منقضی کردن <hr> معانی دیگر : پایان دادن یا یافتن، خاتمه دادن یا یافتن، فرجامیدن، به اتمام رساندن یا رسیدن، به خدمت کسی خاتمه دادن، (از خدمت) منفصل کردن، متوقف کردن

معنی : محدود، فسخ کردن، محدود کردن، خاتمه دادن، بپایان رساندن، پایان یافتن، منجر شدن، پایان دادن، منقضی کردن معانی دیگر : پایان دادن یا یافتن، خاتمه دادن یا یافتن، فرجامیدن، به اتمام رساندن یا رسیدن، به خدمت کسی خاتمه دادن، (از خدمت) منفصل کردن، متوقف کردن

واژه های حرف "t" - انگلیسی به انگلیسی