ادخل زدن

ادخنه

ادد

ادر

ادرا

ادراج

<hr> مترادف ادرار : بول، پیشاب، جیش، شاش، گمیز، راتب، راتبه، شهریه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه <hr> برابر پارسی : آبگونه، پیشاب، میزش

مترادف ادرار : بول، پیشاب، جیش، شاش، گمیز، راتب، راتبه، شهریه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه برابر پارسی : آبگونه، پیشاب، میزش

ادرار

ادرار کردن

ادرارخوار

ادرارنامه

ادراری

ادراس

ادراص

<hr> مترادف ادراک : درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی <hr> برابر پارسی : پی بردن، دریافت، دریافت کردن، یابندگی | ( اِدراک ) یافتن، یافت، یابندگی، اندر یافتن

مترادف ادراک : درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی برابر پارسی : پی بردن، دریافت، دریافت کردن، یابندگی | ( اِدراک ) یافتن، یافت، یابندگی، اندر یافتن

ادراک

ادراک افتادن

ادراک حسی

ادراک فراحسی

ادراک ناپذیر

ادراک پذیر

ادراک پذیری

<hr> برابر پارسی : اندریافتن، اندر یافتن

برابر پارسی : اندریافتن، اندر یافتن

ادراک کردن

ادراک گزینشی

<hr> برابر پارسی : ها دریافته

برابر پارسی : ها دریافته

ادراکات

ادراکی

ادرخش

<hr> مترادف ادرس : ( آدرس ) عنوان، نشانی <hr> برابر پارسی : ( آدرس ) نشانی

مترادف ادرس : ( آدرس ) عنوان، نشانی برابر پارسی : ( آدرس ) نشانی

ادرس

ادرعیون

ادرفن

ادرم

ادرمه

ادرمیدی زاده

<hr> برابر پارسی : ( آدرنال ) زخ غلوه، گرده کلن

واژه های حرف "ا" - فرهنگ فارسی