بانک ملی ایران

بانک ژن

بانک کارگشایی

بانک کشاورزی

بانک گریزی

بانکا

بانکداری

بانکداری الکترونیکی

بانکداری بی شعبه

بانکداری سرمایه گذاری

بانکداری شعبه ای

بانکه

<hr> مترادف بانکی : مربوط به بانک، کارمند بانک

مترادف بانکی : مربوط به بانک، کارمند بانک

بانکی

<hr> مترادف بانگ : جار، صدا، صلا، ندا، صوت، آوار، آواز، صیحه، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره

مترادف بانگ : جار، صدا، صلا، ندا، صوت، آوار، آواز، صیحه، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره

بانگ

بانگ امدن

بانگ اوردن

بانگ برخاستن

بانگ برداشتن

بانگ برکشیدن

بانگ خاستن

بانگ خروس

بانگ دارنده

بانگ داشتن

<hr> مترادف بانگ زدن : آواز کردن، صدازدن، صلا در دادن، فریاد زدن

مترادف بانگ زدن : آواز کردن، صدازدن، صلا در دادن، فریاد زدن

بانگ زدن

بانگ زن

بانگ نماز

بانگ کردن

بانگ کنان

بانگ گفتن

بانگی

<hr> مترادف بانی : بنیان گذار، پایه گذار، موسس، باعث، مورث، عامل، سازنده

مترادف بانی : بنیان گذار، پایه گذار، موسس، باعث، مورث، عامل، سازنده

بانی

بانی لوان

بانی میران

بانی نار

بانی کار

بانیاس

بانیان

بانیذ

<hr> مترادف باه : غریزه جنسی، قوه شهوانی، شهوت، نیروی شهوت، جماع، نکاح

مترادف باه : غریزه جنسی، قوه شهوانی، شهوت، نیروی شهوت، جماع، نکاح

باه

باه افزا

باه انگیز

باها

باهار

باهاما

باهان

باهت

<hr> مترادف باهر : آشکار، بارز، پیدا، معلوم، نمایان، درخشان، تابان، روشن <hr> متضاد باهر : ناپیدا

مترادف باهر : آشکار، بارز، پیدا، معلوم، نمایان، درخشان، تابان، روشن متضاد باهر : ناپیدا

باهر

باهر کردن

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ب" - فرهنگ فارسی