خامه اقطی

خامه ای

خامه ای شدن

خامه تو

خامه جنبان

خامه دان

خامه دوز

خامه دوزی

خامه رانی

خامه زدن

خامه زن

خامه سان

خامه فشانی

خامه واری

خامه ٔ ازل

خامه ٔ افشان

خامه ٔ تصویر

خامه ٔ حکاک

خامه ٔ دوزبان

خامه ٔ ریگ

خامه ٔ زرین

خامه ٔ سحرساز

خامه ٔ شنجرف

خامه ٔ فولاد

خامه ٔ مو

خامه ٔ گوهرنثار

خامه کردن

خامه گذار

خامه گیر

خامه گیری

خاموت

<hr> مترادف خاموش : بی فروغ، بی نور، خموش، ساکت، صامت، هش ، آرام، کم حرف، بی صدا، اصم، بی زبان، گنگ ، منطفی، کشته ، قطع، ناروشن <hr> متضاد خاموش : شلوغ، گویا، روشن

مترادف خاموش : بی فروغ، بی نور، خموش، ساکت، صامت، هش ، آرام، کم حرف، بی صدا، اصم، بی زبان، گنگ ، منطفی، کشته ، قطع، ناروشن متضاد خاموش : شلوغ، گویا، روشن

خاموش

خاموش بلخی

خاموش بودن

خاموش خاموش

خاموش ساختن

خاموش سار

خاموش سازی رونویسی

خاموش سازی ژن

<hr> مترادف خاموش شدن : ساکت شدن، دم فرو بستن، خاموشی گزیدن، ازجوش و خروش افتادن، فرو نشستن، از بین رفتن، منطفی شدن، تاریک شدن، قطع شدن جریان برق

مترادف خاموش شدن : ساکت شدن، دم فرو بستن، خاموشی گزیدن، ازجوش و خروش افتادن، فرو نشستن، از بین رفتن، منطفی شدن، تاریک شدن، قطع شدن جریان برق

خاموش شدن

خاموش شیرازی

خاموش لب

<hr> مترادف خاموش ماندن : ساکت شدن، دم فرو بستن، سکوت کردن، خاموش شدن

مترادف خاموش ماندن : ساکت شدن، دم فرو بستن، سکوت کردن، خاموش شدن

واژه های حرف "خ" - فرهنگ فارسی