فرهنگ فارسی

رافقه

رافلزیا

رافلزیائیان

رافه

رافونه

رافی

رافیا

رافیه

راق

راق براق

راق راق

راقب

راقد

راقص

راقع

<hr> مترادف راقم : دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده

مترادف راقم : دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده

راقم

راقم بخاری

راقم مشهدی

راقم پاشا

راقنه

راقوبیل

راقوته

راقول

راقون

راقی

<hr> مترادف راقیه : پیشرفته، توسعه یافته، راقی، مترقی

مترادف راقیه : پیشرفته، توسعه یافته، راقی، مترقی

راقیه

رال

رالی

<hr> مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام <hr> متضاد رام : وحشی، سرکش

مترادف رام : آمخته، اهل، تابع، دست آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد، نرم شانه، آرام متضاد رام : وحشی، سرکش

رام

رام اردشیر

رام اردشیرهرمزد

رام اورمزد

رام برزین

رام بن حصرون

رام بهشت

رام خراد

رام دادن

رام داس

رام داشتن

رام دیو

رام رایش

رام رنگی

رام رود

رام زی

رام زین

رام ساختن

رام شدن

رام شهر

واژه های حرف "ر" - فرهنگ فارسی