رمم

رمن

<hr> مترادف رمنده : گریزان، نافر، وحشی، رموک

مترادف رمنده : گریزان، نافر، وحشی، رموک

رمنده

<hr> مترادف رمه : احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله، دسته، گروه، جیش، سپاه، لشکر

مترادف رمه : احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله، دسته، گروه، جیش، سپاه، لشکر

رمه

<hr> مترادف رمه بان : چوپان، راعی، رامیار، شبان، گله بان

مترادف رمه بان : چوپان، راعی، رامیار، شبان، گله بان

رمه بان

رمه دار

رمه شدن

رمه چاه

رمه گشتن

رمه یار

رمو

رمو دره

رموا

رموز

رموس

رموق

رمولوس

رمون

رمون فارس

رموک

رمژک

رمک

رمکان

رمکه

رمی

رمیا

رمیار

رمیان

رمیثه

رمیح

<hr> مترادف رمیدن : دورشدن، رمش، رم کردن، فرار کردن، گریختن، گریزان شدن، استیحاش، ترسیدن، وحشت کردن، احتراز کردن، دوری گزیدن

مترادف رمیدن : دورشدن، رمش، رم کردن، فرار کردن، گریختن، گریزان شدن، استیحاش، ترسیدن، وحشت کردن، احتراز کردن، دوری گزیدن

رمیدن

<hr> مترادف رمیده : فراری، گریزان

مترادف رمیده : فراری، گریزان

رمیده

<hr> مترادف رمیدگی : فرار، گریز، بیزاری، کراهت، نفار، نفرت

مترادف رمیدگی : فرار، گریز، بیزاری، کراهت، نفار، نفرت

رمیدگی

رمیز

رمیله

رمیلی

<hr> مترادف رمیم : پوسیده، فرسوده، کهنه، له

مترادف رمیم : پوسیده، فرسوده، کهنه، له

رمیم

رمین

رمیه

رن

رنا

رنار

رناس

رنان

رنبه

<hr> مترادف رنج : آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت

مترادف رنج : آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت

واژه های حرف "ر" - فرهنگ فارسی