فرهنگ فارسی

عته

عتو

عتور

عتول

عتوم

عتک

عتکی

عتیب

عتیبه

عتید

<hr> مترادف عتیق : باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه <hr> متضاد عتیق : جدید <hr> برابر پارسی : کهنه، دیرینه، باستانی، باستان

مترادف عتیق : باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه متضاد عتیق : جدید برابر پارسی : کهنه، دیرینه، باستانی، باستان

عتیق

عتیق الساجه

<hr> مترادف عتیقه : آنتیک، باستانی، دیرینه، عتیق، نفیس <hr> برابر پارسی : کهن، باستانی، پارینه، باارزش، باستانه

مترادف عتیقه : آنتیک، باستانی، دیرینه، عتیق، نفیس برابر پارسی : کهن، باستانی، پارینه، باارزش، باستانه

عتیقه

عتیک

عث

عثار

عثاری

عثر

عثرات

عثرت

عثعث

عثق

عثلیت

عثمان

عثمان اولن

عثمان سرا

عثمان مختاری

عثمان کلا

عثمانوند

عثمانی

عثمانیان

عثکول

عثیان

عثیر

عج

عجاب

عجاج

عجارده

عجاز

عجازه

عجاف

عجاله

عجاله الوقت

عجان

عجایب

عجایب سبعه

عجایز

<hr> مترادف عجب : تعجب، حیرت، شگفت، شگفتی، عجیب | تکبر، خودبینی، خودخواهی، غرور، نازش <hr> برابر پارسی : منی، خودستایی، خودبینی، شگفت، شگرف، شگفت انگیز، شگفت آور، شگفتی

مترادف عجب : تعجب، حیرت، شگفت، شگفتی، عجیب | تکبر، خودبینی، خودخواهی، غرور، نازش برابر پارسی : منی، خودستایی، خودبینی، شگفت، شگرف، شگفت انگیز، شگفت آور، شگفتی

عجب

واژه های حرف "ع" - فرهنگ فارسی