نظامی گنجه ای

نظامی گنجوی

نظامیه

<hr> برابر پارسی : همسان ها، همتاها، همانندها، مانندها

برابر پارسی : همسان ها، همتاها، همانندها، مانندها

نظایر

<hr> مترادف نظر : تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه <hr> برابر پارسی : نگر

مترادف نظر : تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش، زعم، عقیده، راء ی، نقشه، جنبه، حیث، لحاظ، منظر، اندیشه، تفکر، دیدگاه، نظریه برابر پارسی : نگر

نظر

نظر افکندن

نظر اقائی

نظر انداختن

نظر باختن

نظر بازگرفتن

نظر برافکندن

نظر برگرفتن

نظر برگشتن

نظر بریده

نظر بستن

نظر بسته

نظر بلند

نظر بلندی

نظر خورده

نظر دادن

نظر داشتن

نظر دوختن

نظر علیشاه

نظر فریب

نظر فکندن

نظر محمد

نظر نهادن

نظر نواز

نظر وا کردن

نظر ور

نظر پاک

نظر پرست

نظر پوشاندن

نظر پوشیدن

نظر پیوستن

<hr> مترادف نظر کردن : دیدن، رویت، نگاه کردن <hr> برابر پارسی : نگریدن، نگریستن

مترادف نظر کردن : دیدن، رویت، نگاه کردن برابر پارسی : نگریدن، نگریستن

نظر کردن

نظر کرده

نظر کهریزی

نظر گردانیدن

نظر گرفتن

نظر گشادن

نظر گماردن

نظر گماشتن

نظر یافتن

نظرآزمایی

<hr> مترادف نظرا : تخمیناً، تقریباً، تقریبی، حدساً، حدسی، نظری

مترادف نظرا : تخمیناً، تقریباً، تقریبی، حدساً، حدسی، نظری

نظرا

نظراباد

نظراباد افتخار

فرهنگ فارسی

واژه های حرف "ن" - فرهنگ فارسی