کتیرا زن

کتیرا زنی

کتیرا گرفتن

کتیران

کتیره

کتیف

کتیم

کث

کثا

کثاثه

<hr> مترادف کثافت : آشغال، آلودگی، چرک، ریم، لجن، منجلاب، ناپاکی، نجاست، غلظت <hr> متضاد کثافت : نظافت، لطافت <hr> برابر پارسی : ناپاکی، آلودگی، پلیدی

مترادف کثافت : آشغال، آلودگی، چرک، ریم، لجن، منجلاب، ناپاکی، نجاست، غلظت متضاد کثافت : نظافت، لطافت برابر پارسی : ناپاکی، آلودگی، پلیدی

کثافت

کثاه

کثر

کثرات

<hr> مترادف کثرت : بسیاری، زیادی، فرط، وفور، تعدد، تکثر <hr> متضاد کثرت : قلت، وحدت <hr> برابر پارسی : فراوانی، انبوهی، بسیاری، سرشاری، فزونی

مترادف کثرت : بسیاری، زیادی، فرط، وفور، تعدد، تکثر متضاد کثرت : قلت، وحدت برابر پارسی : فراوانی، انبوهی، بسیاری، سرشاری، فزونی

کثرت

کثرت داشتن

کثری

کثل

کثم

کثوثه

کثکثه

کثیب

<hr> مترادف کثیر : بس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، متعدد، نهمار، وافر <hr> متضاد کثیر : اندک، قلیل <hr> برابر پارسی : انبوه، بزرگ، بسیار، فراوان، گزاف، گسترده

مترادف کثیر : بس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، متعدد، نهمار، وافر متضاد کثیر : اندک، قلیل برابر پارسی : انبوه، بزرگ، بسیار، فراوان، گزاف، گسترده

کثیر

کثیر اضلاع

کثیر الجماع

کثیر الشعر

کثیر المنفعه

کثیر الورق

کثیرا

<hr> برابر پارسی : بسیار بر، چند بر، چندین پهلو

برابر پارسی : بسیار بر، چند بر، چندین پهلو

کثیرالاضلاع

<hr> برابر پارسی : با چاپ گسترده، پر شمارگان | پرشمارگان

برابر پارسی : با چاپ گسترده، پر شمارگان | پرشمارگان

کثیرالانتشار

کثیره

<hr> مترادف کثیف : آلوده، پلید، چرک آلود، چرکین، ریم آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس، غیرشفاف، متکاثف <hr> متضاد کثیف : نظیف <hr> برابر پارسی : چگال، چرک آلود، ناپاک، آلوده

مترادف کثیف : آلوده، پلید، چرک آلود، چرکین، ریم آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس، غیرشفاف، متکاثف متضاد کثیف : نظیف برابر پارسی : چگال، چرک آلود، ناپاک، آلوده

کثیف

کثیف رای

کثیف شدن

کثیف طبع

<hr> برابر پارسی : آلودن

کثیف کردن

کثیفه

<hr> مترادف کج : اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار <hr> متضاد کج : راست <hr> برابر پارسی : کژ

مترادف کج : اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار متضاد کج : راست برابر پارسی : کژ

کج

کج ابرو

کج ابرویی

کج ادا

کج ادایی

کج اغند

کج افتادن

کج انداز

<hr> مترادف کج اندیش : بداندیش، بدگمان، ظنین، کج خیال <hr> متضاد کج اندیش : نیک اندیش

مترادف کج اندیش : بداندیش، بدگمان، ظنین، کج خیال متضاد کج اندیش : نیک اندیش

واژه های حرف "ک" - فرهنگ فارسی