دیکشنری تخصصی

amazone stone

<hr> (سنگ شناسی) آمازونیت (سنگی سبزرنگ و ریزدانه از دسته ی سنگ های فلدسپات که از سنگ های نیمه بهادار محسوب می گردد) (amazon stone هم می گویند)

(سنگ شناسی) آمازونیت (سنگی سبزرنگ و ریزدانه از دسته ی سنگ های فلدسپات که از سنگ های نیمه بهادار محسوب می گردد) (amazon stone هم می گویند)

amazonite

amazonstone

<hr> معنی : سفیر، ایلچی، پیک، مامور رسمی یک دولت <hr> معانی دیگر : سفیرکبیر، فرستاده، فرستاده ی ویژه، نماینده یا مامور رسمی

معنی : سفیر، ایلچی، پیک، مامور رسمی یک دولت معانی دیگر : سفیرکبیر، فرستاده، فرستاده ی ویژه، نماینده یا مامور رسمی

ambassador

<hr> معنی : کهربا، کهربایی، عنبر، رنگ کهربایی <hr> معانی دیگر : کهربامانند، دارای کهربا، (از ریشه ی عربی)، زرد مایل به قهوه ای

معنی : کهربا، کهربایی، عنبر، رنگ کهربایی معانی دیگر : کهربامانند، دارای کهربا، (از ریشه ی عربی)، زرد مایل به قهوه ای

amber

amber mica

amber or bacalite or bacalite or bernstein or succinite

<hr> معنی : عنبر سائل، شاهبوی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی) عنبر سائل (ماده ی خاکستری رنگ و موم مانند)

معنی : عنبر سائل، شاهبوی معانی دیگر : (از ریشه ی عربی) عنبر سائل (ماده ی خاکستری رنگ و موم مانند)

ambergris

<hr> فراگیر، محیط، در همه طرف، پیراگیر، هوای اطراف هرچیز، پرگیرا، پیرامون، احاطه کننده، پرمون، محدود، محاصره شده

فراگیر، محیط، در همه طرف، پیراگیر، هوای اطراف هرچیز، پرگیرا، پیرامون، احاطه کننده، پرمون، محدود، محاصره شده

ambient

ambient air

ambient condition

ambient conditions

ambient light

ambient light filter

ambient lighting

ambient noise

ambient temperature

<hr> معنی : ابهام، سخن مشکوک، گنگی معنی، نا معلومی <hr> معانی دیگر : دوپهلویی، گنگی، (جمع) واژه یا سخن مبهم، چیزهای مبهم

معنی : ابهام، سخن مشکوک، گنگی معنی، نا معلومی معانی دیگر : دوپهلویی، گنگی، (جمع) واژه یا سخن مبهم، چیزهای مبهم

ambiguity

<hr> معنی : مبهم، دو پهلو، تاریک، باابهام <hr> معانی دیگر : (کلام) دوپهلو، چندپهلو، دارای دو یا چند معنی، گنگ، (جانورشناسی - گیاه شناسی - قابل رده بندی در دو یا چند نوع یا طبقه) نامشخص، چند رده، تاریک از لحاظ مفهوم

معنی : مبهم، دو پهلو، تاریک، باابهام معانی دیگر : (کلام) دوپهلو، چندپهلو، دارای دو یا چند معنی، گنگ، (جانورشناسی - گیاه شناسی - قابل رده بندی در دو یا چند نوع یا طبقه) نامشخص، چند رده، تاریک از لحاظ مفهوم

ambiguous

ambiguous point

ambiguousness

ambiophony

ambipolar photoconductivity

ambisonics

<hr> معنی : پیرامون، حوزه، حدود، وسعت، محوطه <hr> معانی دیگر : پیرامرز، برد، قلمرو، محیط، دورتادور

معنی : پیرامون، حوزه، حدود، وسعت، محوطه معانی دیگر : پیرامرز، برد، قلمرو، محیط، دورتادور

ambit

ambitus or ambitus or ambitus

<hr> معنی : دمدمی مزاجی <hr> معانی دیگر : (در مورد احساس و فکر) ضد و نقیض (بودن)، دوسوگرایی، تردید، دوگنجایشی، دوظرفیتی (ambivalency هم می گویند)، توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یا چیزی، دارای دو جنبه

معنی : دمدمی مزاجی معانی دیگر : (در مورد احساس و فکر) ضد و نقیض (بودن)، دوسوگرایی، تردید، دوگنجایشی، دوظرفیتی (ambivalency هم می گویند)، توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یا چیزی، دارای دو جنبه

ambivalence

amblent

ambler superdraft

<hr> (شیمی) امبلی گونیت (ماده ی بلورین سفید یا سبز کمرنگ به فرمول: li(alf) po4)

(شیمی) امبلی گونیت (ماده ی بلورین سفید یا سبز کمرنگ به فرمول: li(alf) po4)

amblygonite

<hr> (پزشکی) تارچشمی (تار شدن دید به ویژه هنگامی که علت آن معلوم نباشد)، نزول اب سیاه ناقص

(پزشکی) تارچشمی (تار شدن دید به ویژه هنگامی که علت آن معلوم نباشد)، نزول اب سیاه ناقص

amblyopia

ambouin

ambroid or ameroid or ameroid

ambrosine

<hr> (قدیمی) گنجه، دولابچه، آبدارخانه، گنجه، اشکاف، کمد مخصوص اغذیه

(قدیمی) گنجه، دولابچه، آبدارخانه، گنجه، اشکاف، کمد مخصوص اغذیه

ambry

ambulacral bifurcation plat

ambulacral groove or ambulacral or ambulacral

ambulacral pore

ambulacral radius

<hr> معنی : متحرک، سیار، گردنده، گردشی <hr> معانی دیگر : قادر به راه رفتن (در مقابل بستری و غیره)، سرپا، (حقوق) تغییرپذیر، فسخ پذیر، وابسته به رهروی، برای راه رفتن، جنبنده، جابه جا شدنی

معنی : متحرک، سیار، گردنده، گردشی معانی دیگر : قادر به راه رفتن (در مقابل بستری و غیره)، سرپا، (حقوق) تغییرپذیر، فسخ پذیر، وابسته به رهروی، برای راه رفتن، جنبنده، جابه جا شدنی

ambulatory

ambulatory chattels

ambulatory services

ambulatory treatment

ameghinite

<hr> معنی : بهتر شدن، بهبودی <hr> معانی دیگر : بهبودی، بهتر شدن

معنی : بهتر شدن، بهبودی معانی دیگر : بهبودی، بهتر شدن

واژه های حرف "a" - دیکشنری تخصصی