دیکشنری تخصصی

butterfly knot

butterfly lemma

<hr> (مکانیک) دریچه ی چرخان، پروانه ی چرخانه، دریچه ی دوطرفه، دریچه ی پولکی

(مکانیک) دریچه ی چرخان، پروانه ی چرخانه، دریچه ی دوطرفه، دریچه ی پولکی

butterfly valve

buttering

butterworth

butterworth filter

butterworth response

buttgenbachite

<hr> معنی : کفل، کپل <hr> معانی دیگر : هریک از دو لمبر نشیمنگاه، لمبر، لپ کون، کپل (کفل)، گوت

معنی : کفل، کپل معانی دیگر : هریک از دو لمبر نشیمنگاه، لمبر، لپ کون، کپل (کفل)، گوت

buttock

<hr> معنی : غنچه، تکمه، دکمه، هر چیزی شبیه دکمه، تکمه زدن، با دکمه محکم کردن <hr> معانی دیگر : بند بنه، انگله، گوکه، دکمه کردن، دکمه (ها) را بستن (دکمه را باز کردن می شود unbutton)، هر چیز دکمه مانند: جوانه ی گیاه، دکمه ی زنگ اخبار، گلمیخ، دکمه ی سویچ برق، دکمه ی زیر چراغ (که می چرخانند تا لامپ خاموش یا روشن شود)، سرقلمبه ی هر چیز، قارچ نورسته، نشان دکمه مانندی که به یقه ی کت یا جلو لباس می زنند، دکمه دار کردن یا شدن، (خودمانی) برجستگی چانه، زنخدان، شستی، باتکمه محکم کردن

معنی : غنچه، تکمه، دکمه، هر چیزی شبیه دکمه، تکمه زدن، با دکمه محکم کردن معانی دیگر : بند بنه، انگله، گوکه، دکمه کردن، دکمه (ها) را بستن (دکمه را باز کردن می شود unbutton)، هر چیز دکمه مانند: جوانه ی گیاه، دکمه ی زنگ اخبار، گلمیخ، دکمه ی سویچ برق، دکمه ی زیر چراغ (که می چرخانند تا لامپ خاموش یا روشن 

button

button bar

button bit

button bomb

button cell

button clamp

<hr> معنی : مادگی، سوراخ دکمه، مزاحم شدن <hr> معانی دیگر : سماجت کردن، یقه ی کسی را گرفتن، تحت فشار قرار دادن، اصرار و ابرام کردن، (در لباس)، جا دکمه، مادگی دار کردن، سوراخ دکمه گذاشتن، گل یقه، سورا&nbsp; دکمه

معنی : مادگی، سوراخ دکمه، مزاحم شدن معانی دیگر : سماجت کردن، یقه ی کسی را گرفتن، تحت فشار قرار دادن، اصرار و ابرام کردن، (در لباس)، جا دکمه، مادگی دار کردن، سوراخ دکمه گذاشتن، گل یقه، سورا دکمه

buttonhole

buttoning

<hr> معنی : پشتیبان، حائل، پایه، شمع پشتیبان دیوار، شمع زدن، محکم بستن <hr> معانی دیگر : (معماری) شمع، پشتواره، قانه، پشتاره، گاچه، پادیر، پشت بند، نبارش، پهانه، پدپیل، (به دیوار) شمع زدن، پشتاره دار کردن، پشت بند زدن، جرزدار کردن، تقویت کردن، (مجازی) پشت بنددار کردن، هر چیز جرز مانند، یاری دهنده، پازیر، شمعک مانند، نگهدار، دارای شمع یاحائل

معنی : پشتیبان، حائل، پایه، شمع پشتیبان دیوار، شمع زدن، محکم بستن معانی دیگر : (معماری) شمع، پشتواره، قانه، پشتاره، گاچه، پادیر، پشت بند، نبارش، پهانه، پدپیل، (به دیوار) شمع زدن، پشتاره دار کردن، پشت بند زدن، جرزدار کردن، تقویت کردن، (مجازی) پشت بنددار کردن، هر چیز جرز مانند، یاری دهنده، پازیر، شمعک

buttress

buttress dam

buttress tooth

buttressed wall

<hr> (شیمی) بوتیل (دارای چهار نوع است که فرمول همه c4h9 ولی ساختمان و ویژگی های آنان فرق دارد)، نام تجارتی نوعی لاستیک مصنوعی (که نسبت به گازها و اکسیداسیون مقاوم است)، لاستیک بوتیل

(شیمی) بوتیل (دارای چهار نوع است که فرمول همه c4h9 ولی ساختمان و ویژگی های آنان فرق دارد)، نام تجارتی نوعی لاستیک مصنوعی (که نسبت به گازها و اکسیداسیون مقاوم است)، لاستیک بوتیل

butyl

butyl rubber

<hr> (شیمی) بوتیلین (هریک از چهار الکین هایی که فرمول آنها c4h8 است ولی از نظر ساختمان و ویژگی با هم فرق دارند)

(شیمی) بوتیلین (هریک از چهار الکین هایی که فرمول آنها c4h8 است ولی از نظر ساختمان و ویژگی با هم فرق دارند)

butylene

<hr> معنی : شامل کره، کره مانند <hr> معانی دیگر : وابسته به کره، تولید شده از کره، کره مانند بطرز شیمیایی

معنی : شامل کره، کره مانند معانی دیگر : وابسته به کره، تولید شده از کره، کره مانند بطرز شیمیایی

butyric

<hr> (شیمی) اسید بوتیریک (ch3ch2ch2cooh اسید چرب و تندبویی که در عرق بدن انسان و کره ی مانده یافت می شود)، اسید بوتیریک، جوهر کره

(شیمی) اسید بوتیریک (ch3ch2ch2cooh اسید چرب و تندبویی که در عرق بدن انسان و کره ی مانده یافت می شود)، اسید بوتیریک، جوهر کره

butyric acid

<hr> معنی : خرید، خریداری، ابتیاع، خرید کردن، تطمیع کردن، خریدن، خریداری کردن <hr> معانی دیگر : ابتیاع کردن، (مجازی) به دست آوردن، رشوه دادن، خریدن اشخاص با پول، (امریکا - خودمانی) پذیرفتن، معامله، (عامیانه) خرید جنس خوب و ارزان، (قدیمی - الهیات) سعادت ابدی بخشیدن، رهانیدن

معنی : خرید، خریداری، ابتیاع، خرید کردن، تطمیع کردن، خریدن، خریداری کردن معانی دیگر : ابتیاع کردن، (مجازی) به دست آوردن، رشوه دادن، خریدن اشخاص با پول، (امریکا - خودمانی) پذیرفتن، معامله، (عامیانه) خرید جنس خوب و ارزان، (قدیمی - الهیات) سعادت ابدی بخشیدن، رهانیدن

<hr> معنی : تطمیع کردن، با پول مصالحه کردن <hr> معانی دیگر : رشوه دادن

معنی : تطمیع کردن، با پول مصالحه کردن معانی دیگر : رشوه دادن

buy off

<hr> معنی : خریدار <hr> معانی دیگر : مصرف کننده

معنی : خریدار معانی دیگر : مصرف کننده

buyer

buys balot table

buzz group

buzz track

<hr> معنی : زنگ اخبار، وزوزکن <hr> معانی دیگر : دستگاهی که صدای زر زر می کند (معمولا برای آگاهانیدن)، زنگ، سوت، سوتک

معنی : زنگ اخبار، وزوزکن معانی دیگر : دستگاهی که صدای زر زر می کند (معمولا برای آگاهانیدن)، زنگ، سوت، سوتک

buzzer

<hr> (واژه یا عبارتی که در میان گروهی از مردم مد می شود و معنی آن مبهم است ولی دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد) رمز واژه، لغت باب روز، لغت باب روز these days, "disclosure" has become a buzzword این روزها واژهی افشاگری خیلی باب شده است

(واژه یا عبارتی که در میان گروهی از مردم مد می شود و معنی آن مبهم است ولی دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد) رمز واژه، لغت باب روز، لغت باب روز these days, "disclosure" has become a buzzword این روزها واژهی افشاگری خیلی باب شده است

buzzword

<hr> band width شیمى : پهناى نوار

band width شیمى : پهناى نوار

bw dupe positive

<hr> معنی : فرعی، در کنار، پیرامون، کنار، از پهلو، از نزدیک، درجه دوم، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی، از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه <hr> معانی دیگر : واژه ای که برای بیان رابطه به کار می رود: (رابطه ی مکانی) نزد، (رابطه ی زمانی) طی، در، (بیان جهت حرکت) از طریق، از جلو، به سوی، (بیان جهت یا هدف کوشش) به، (بیان وسیله یا عامل) به وسیله ی، (بیان روش) طبق، (بیان اجازه) به اجازه ی، (بیان میزان یا مقدار) به میزان، (قید) نزدیک، آماده، (با put) پس انداز کردن، (با move و speed و غیره) گذشتن، پیشوند:، مجاور، نزدیک [bystander]، پس - [bystreet]، محل سکنی

معنی : فرعی، در کنار، پیرامون، کنار، از پهلو، از نزدیک، درجه دوم، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی، از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه معانی دیگر : واژه ای که برای بیان رابطه به کار می رود: (رابطه ی مکانی) نزد، (رابطه ی زمانی) طی، در، (بیان جهت حرکت) از طریق، از جلو، به سوی، (بیان جهت یا هدف ک

by analogy with

by contrast

by deleting

<hr> هرطور که شده، از هر طریق که بشود

هرطور که شده، از هر طریق که بشود

by far

by hypothesis

by idempotency

by inspection

by inspection of

<hr> به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش، توسط، به وسیله ی، از راه

به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش، توسط، به وسیله ی، از راه

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی