دیکشنری تخصصی

<hr> معنی : اجباری، از روی کره و اجبار <hr> معانی دیگر : قلدرانه، زورگویانه، سرکوب گرانه، قهرآمیز، قهری

معنی : اجباری، از روی کره و اجبار معانی دیگر : قلدرانه، زورگویانه، سرکوب گرانه، قهرآمیز، قهری

coercive

coercive field strength

coercive force

coercivity

coeruleolactite

<hr> (سنگ شناسی) کوسیت (نوعی سنگ سیلیکای فشرده)

(سنگ شناسی) کوسیت (نوعی سنگ سیلیکای فشرده)

coesite

<hr> همزمان،معاصر،مقارن،هم عصر، هم سال، هم تاریخ، معاصر

همزمان،معاصر،مقارن،هم عصر، هم سال، هم تاریخ، معاصر

coetaneous

coevolution

<hr> معنی : باهم زیستن <hr> معانی دیگر : همزیستی کردن، همزیستن، با هم در صلح و صفا زیستن، مدارا کردن

معنی : باهم زیستن معانی دیگر : همزیستی کردن، همزیستن، با هم در صلح و صفا زیستن، مدارا کردن

coexist

<hr> معنی : همزیستی <hr> معانی دیگر : همزیستی

معنی : همزیستی معانی دیگر : همزیستی

coexistence

coexistent

<hr> معنی : هم حدود و ثغور <hr> معانی دیگر : (از نظر فضا یا زمان) همسان، همراستا، همگسترده، دارای حدود و ثغور همانند، همسو، باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته

معنی : هم حدود و ثغور معانی دیگر : (از نظر فضا یا زمان) همسان، همراستا، همگسترده، دارای حدود و ثغور همانند، همسو، باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته

coextensive

coextensive equation

coextrusion

coextrusion adapter

cofactor

cofactor expansion

cofactor of a matrix

coffer shaped anticline

<hr> معنی : بستاب، سدصندوقی <hr> معانی دیگر : (ساختن پایه های پل) صندوقه ی زیر آبی

معنی : بستاب، سدصندوقی معانی دیگر : (ساختن پایه های پل) صندوقه ی زیر آبی

cofferdam

cofficient of uniformity

coffin or goffen or goffen

coffing hoist

coffinite

cofidec

cofigure

cofinal object

cofired

cofocal

cofunction

cofunctions

cog belt

cogenetic

cogeoid

cogging

cogitive machine

<hr> معنی : واژه هم ریشه، هم جنس، هم ریشه <hr> معانی دیگر : خویشاوند، دارای اجداد مشترک، همنیا، همدودمان، (زبان شناسی) همریشه

معنی : واژه هم ریشه، هم جنس، هم ریشه معانی دیگر : خویشاوند، دارای اجداد مشترک، همنیا، همدودمان، (زبان شناسی) همریشه

cognate

cognate inclusion

<hr> معنی : معرفت، شناخت، ادراک <hr> معانی دیگر : فرآیند یادگیری و فهم و داوری

معنی : معرفت، شناخت، ادراک معانی دیگر : فرآیند یادگیری و فهم و داوری

واژه های حرف "c" - دیکشنری تخصصی